معادل ابجد
شاطر در معادل ابجد
شاطر
- 510
حل جدول
شاطر در حل جدول
- نانوا
مترادف و متضاد زبان فارسی
شاطر در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
نانپز، نانوا، چابک، چالاک، دلیر، فرز، باهوش، زیرک،
(متضاد) کند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
شاطر در فرهنگ معین
- زیرک، باهوش، چابک، در فارسی کسی که در نانوایی نان به تنور زند. [خوانش: (طِ) [ع. ] (ص. اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
شاطر در لغت نامه دهخدا
- شاطر. [طِ] (ع ص) شوخ. بی باک. (منتهی الارب)، صعتری. سعتری. || کسی که از خباثت خود مردمان را عاجز کرده باشد. (منتهی الارب). من اعیا اهله خبثا. (اقرب الموارد). المتصف بالدهاء و الخباثه. (المنجد). ج، شُطّار. کسی که ترک موافقت مردم کند از روی خباثت و لئامت. (ناظم الاطباء). شطر علی اهله، ترک موافقتهم و اعیاهم خبثاً لؤماً. (المنجد). || کسی که بسوی چیزی بنگرد بروشی که گویا دیگری را هم می نگرد. (ناظم الاطباء). شطر بصرالرجل، صارکانه ینطر الیک والی آخر. توضیح بیشتر ...
-
شاطر. [طِ] (از ع، ص، اِ) دلاور و چالاک و تند. (آنندراج). چست و چالاک. (ناظم الاطباء). عُفر (منتهی الارب):
به دل ربودن جلدی و شاطری ای مه
به بوسه دادن جان پدر بس اژگهنی.
شاکر بخاری.
مرغ بی بربط به بربط ساختن دانا شود
آهو اندر دشت چون معشوقگان شاطر شود.
منوچهری.
گفتی که خلق نیست چون من نیز در جهان
هم شاطر ظریفم و هم شاعر و دبیر.
ناصرخسرو.
ملاح گفت کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورتر است و شاطر و زورمند باید که بدین ستون رود. توضیح بیشتر ...
- شاطر. [طِ] (اِخ) دیهی است از دهستان جاپلق، بخش الیگودرز، شهرستان بروجرد، واقع در 40 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 4 هزارگزی باختر ایستگاه راه آهن مأمون. جلگه است و آب وهوای معتدل دارد و سکنه ٔ آن 218 تن است. آب آن ازچاه و قنات و محصولات آن غلات و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). توضیح بیشتر ...
- شاطر. [طِ] (اِخ) دیهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع در 6هزارگزی شمال باختری ماکو و 5هزارگزی خاور شوسه ٔ سنگر به دانالو. دامنه و آب وهوای آن معتدل است. عده ٔ سکنه ٔ آن 26 تن است. آب آن از رودخانه ٔ ساری سو، محصول عمده ٔ آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. قشلاق ایل جلالی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
شاطر در فرهنگ عمید
-
کسی که در دکان نانوایی نان به تنور میزند،
[قدیمی] پیادگانی با لباسهای مخصوص که پیشاپیش موکب پادشاهان و امیران میرفتهاند،
(صفت) [قدیمی] شوخ و بیباک،
(صفت) [قدیمی] زیرک،
(صفت) [قدیمی] دلیر، شجاع،
(صفت) [قدیمی] چالاک، چابک،
[قدیمی] قاصد،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
شاطر در فرهنگ فارسی هوشیار
- چالاک، چابک، کسی که در دکان نانوائی نان به تنور میزند
فرهنگ فارسی آزاد
شاطر در فرهنگ فارسی آزاد
- شاطِر، زیرک و باهوش (جمع: شُطّار)، ضمناً اسم فاعب شَطَرَ- یَشْطُرُ بمعنای به دو نیم کردن نیز می باشد،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید