معنی سوت

لغت نامه دهخدا

سوت

سوت. (اِ) صفیر. هشتک. صفاره. (یادداشت بخط مؤلف).


سوت کشیدن

سوت کشیدن. [ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) سوت زدن. صفیر کشیدن. (یادداشت بخط مؤلف).

مترادف و متضاد زبان فارسی

سوت

صفیر، سوت‌سوتک، سوتک


سوت زدن

سوت‌کشیدن، سوت به صدا درآوردن، در سوت دمیدن، داوری مسابقات کردن، صفیر کشیدن

فارسی به انگلیسی

سوت‌

Buzzer, Whistle

فارسی به ترکی

سوت‬

ıslık, düdük

گویش مازندرانی

سوت

سوختگی، نوعی مرض پنبه که سبب سوختن و خشک شدن پنبه گردد و...

حرف و عقیده ای که پایه و اساسی ندارد

سوت، حکایت، در سانسکریت سوتر sootra آمده است داستان

عیب جویی کردن

آوازی در بزرگداشت و یادآوری عزیزان، نام داران و یا پهلواناندر...


سوت بزئن

سوت زدن


سوت سوتک

آلت سوت زنی

فرهنگ فارسی هوشیار

سوت

‎ (اسم) صدایی که به بیرون دادن نفس از دهان خارج کنند در حالی که لبها جمع شده باشد سافوت صفیر، (اسم) آلتی فلزی گلی یا چوبی که در آن دمند و آوایی بر آورند سوتک.


سوت زن

(صفت) آنکه سوت زند سوت زننده.

فارسی به آلمانی

سوت

Pfeife [noun], Pfeifen [verb]

فرهنگ عمید

سوت

صدایی که کسی از دهان خود با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس خارج کند و هر صدای شبیه آن، صفیر، سافوت،
آلتی فلزی، استخوانی یا پلاستیکی که با دمیدن در آن صدای زیر و بلندی ایجاد می‌شود، سوتک،

حل جدول

سوت

وسیله داوری

نفیر

فارسی به ایتالیایی

سوت

fischio

فرهنگ معین

سوت

صدایی که با بیرون دادن نفس از دهان با لب غنچه شده یا با قرار دادن انگشت ها در دهان تولید شود، ابزاری که در آن دمند و آوایی برآورند؛ سوتک. [خوانش: (اِ.)]

فارسی به عربی

سوت

صافره

معادل ابجد

سوت

466

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری