معنی سعیر

لغت نامه دهخدا

سعیر

سعیر. [س َ] (اِخ) نام بتی است. (منتهی الارب).

سعیر. [س َ] (ع ص، اِ) آتش افروخته و سوزان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آتش فروزان. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 58). آتش افروخته. ج، سُعر. (مهذب الاسماء) (دهار). || جهنم. دوزخ:
من ز عکس زمهریرم زمهریر
یا ز عکس آن سعیرم چون سعیر.
(مثنوی).
او همی جوشید از تف سعیر
عقل می گفتش الم یأتک نذیر.
(مثنوی).
پس روان گردد بزندان سعیر
که نباشد خار را زآتش گزیر.
(مثنوی).
|| طبقه ٔ چهارم از هفت طبقات دوزخ. (غیاث) آنندراج):
این دبیری رساندت به نعیم
این دبیری رهاندت ز سعیر.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 171).
این گور تو چنانکه رسول خدای گفت
یا روضه ٔ بهشت است یا کنده ٔ سعیر.
ناصرخسرو.
لها «جهنم » سبعه ابواب. لکل باب منهم جزء مقسوم. نام اول جحیم. نام دوم جهنم. نام سیم سقر. نام چهارم سعیر. (قصص الانبیاء ص 7).
کز دوستی مسیح نصاراست در سعیر
وز دشمنی مسیح یهوداست در سقر.
خاقانی.
|| زبانه ٔ آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث).


اصحاب سعیر

اصحاب سعیر. [اَ ب ِ س َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) دوزخیان. جهنمیان: لیکونوا من اصحاب السعیر؛ تا باشند از یاران آتش سوزان. (قرآن 6/35). و رجوع سعیر و اصحاب نار شود.


مالک سعیر

مالک سعیر. [ل ِ ک ِ س َ] (اِخ) مالک دوزخ:
ای مالک سعیر بر این راندگان خلد
زحمت مکن که زحمت من بس عذابشان.
خاقانی.
و رجوع به مالک و مالک دوزخ شود.

فرهنگ معین

سعیر

آتش افروخته، زبانه آتش. [خوانش: (سَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

سعیر

آتش افروخته،
زبانۀ آتش،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سعیر

آتش افروخته، زبانه‌آتش، آتش دوزخ، شعله آتش، زبانه، شعله، جهنم، دوزخ،
(متضاد) جنت، فردوس


زبانه

سعیر، شعله، لهب، لهیب، پره، ناره، میله

فرهنگ فارسی هوشیار

سعیر

آتش افروخته و سوزان، دوزخ

فرهنگ فارسی آزاد

سعیر

سَعِیْر، آتش افروخته- زبانه آتش- کنایه از جهنم است (جمع: سُعُر)

معادل ابجد

سعیر

340

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری