معنی ستیزه‌کار

حل جدول

ستیزه‌کار

عنود

عاند

مترادف و متضاد زبان فارسی

ستیزه‌کار

خودرای، ستیزه‌جو، تندخو، پرخاشگر، ستیزه‌گر، سرکش، لجوج، نافرمان،
(متضاد) مطیع، فرمانبر


ستیزه‌گر

ستیزه‌جو، ستیزه‌کار، ستیهنده، منازع،
(متضاد) صلحجو


عنود

ستیزه‌کار، عنادورز، عنید، کینه‌توز، کینه‌جو، گردنکش، متمرد، نافرمان


ستهنده

ستیزه‌جو، ستیزه‌کار، خودرای، خودکامه، مستبد،
(متضاد) مصلح، آشتی‌جو، آشتی‌طلب، لجوج، یک‌دنده


لجوج

تخس، جسور، خودراء‌ی، خودسر، خودکامه، خیره‌سر، زکاره، ستیزه‌جو، ستیزه‌کار، ستیهنده، کله‌شق، گستاخ، مستبد، معاند، یک‌دنده

فرهنگ عمید

لجباز

ستیزه‌کار،


لجوج

ستیزه‌کار، ستیهنده، لجباز،


ستیز کاری

عمل و حالت ستیزه‌کار،


زکاره

خیره، خیره‌سر، ستیزه‌کار، لجوج،


عنود

ستیزه‌کار، ستیزنده،
برگردنده از راه،


پیرگرگ

گرگ پیر،
[مجاز] مرد آزموده، جنگجو، و ستیزه‌کار،


عاند

ستیزنده، ستیزه‌کار،
منحرف، کسی که از راه راست برگشته و منحرف می‌شود،


ژکاره

لجوج، ستیهنده، ستیزه‌کار،
کینه‌ور: ز خشم این کهن‌گرگ ژکاره / ندارم جز درت اندخسواره (لبیبی: شاعران بی‌دیوان: ۴۸۹)،

معادل ابجد

ستیزه‌کار

703

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری