معنی رودک

لغت نامه دهخدا

رودک

رودک. [دَ] (اِخ) قریه ای است در حدود دوفرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق خشت. (از فارسنامه ٔ ناصری). دهی است از دهستان کمارج بخش خشت از شهرستان کازرون واقع در دوازده هزارگزی شمال «کنارتخته » و جنوب غربی کتل رودک و در کنار راه شوسه ٔ شیراز ببوشهر. در جلگه قرار دارد و هوای آن گرم است. سکنه ٔ آن 156 تن است. آب آن از رود خان شاپور و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و لیمو، و شغل مردم زراعت و قالی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

رودک. [رَ دَ] (ع اِ) کودک نوجوان خوش شکل. (منتهی الارب). جوان خوش آفرینش، و مؤنث آن رودکه است. (از اقرب الموارد).

رودک. [دَ] (اِخ) از دیههای سمرقند است. (معجم البلدان). ناحیتی است در سمرقند ورودکی نسبت بدانجاست. (از انساب سمعانی). نام قریه ای است از بخارا که استاد رودکی از آنجا بوده و بعضی گویند از مضافات سمرقند است. (از آنندراج). رجوع به «رودکی » و احوال و اشعار رودکی چ 1 صص 465-462 شود.

رودک. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان رودبار از بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع در نه هزارگزی شمال غربی گلندوک و متصل به راه شوسه ٔ تهران به شمشک. کوهستانی و سردسیر، و سکنه ٔ آن 382تن است. آب آن از جاجرود تأمین میشود و از محصولاتش غلات و سیب زمینی قابل ذکر، و شغل مردم زراعت است. دارای راه ماشین رو و امام زاده ٔ قدیمی است. مزرعه ٔ آب نوا جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

رودک. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان زهرا از بخش بوئین شهرستان قزوین واقع در 18هزارگزی بوئین. در جلگه قرار دارد و دارای هوای معتدل و 1309 تن سکنه است. آب آن از دو رشته قنات و زهاب رودخانه ٔ حاجی عرب تأمین میشود. محصولش غلات و سردرختی گردو و انگور و سیب زمینی، و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. دبستان دارد و بدانجا ماشین می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

رودک. [دَ] (اِ) جانوری است که هرچندش بزنند فربه شود و آنرا بترکی وشق خوانند و از پوستش پوستین سازند. (جهانگیری). وشق را گویند و آن جانوری است که از پوستش پوستین سازند. گویند هر چند او را بیشتر زنند فربه ترو پوستش نفیس تر گردد. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). رجوع به وشق شود. || (ص) مرغ یا بره ای که پر و موی او را پاک کنند. معرب آن روذق است. جاحظ گوید: یسمون (الفرس) السمیط الروذق. (البیان و التبیین چ سندوبی ج 1 ص 32).


پنج رودک

پنج رودک. [پ َ دَ] (اِخ) نام قریه ای از قراء رودک بنواحی سمرقند و آن قصبه و قطب رودک است و ابوعبداﷲ رودکی از این پنج رودک است و نسبت بدان پنجی است. (از انساب سمعانی).


پس رودک

پس رودک. [پ ِ] (اِخ) (ده...) قریه ای در هجده فرسخی میانه ٔشمال و مغرب کله وار است. (جغرافیای سیاسی کیهان).


کتل رودک

کتل رودک. [ک ُ ت َ ل ِ دَ] (اِخ) یکی از گردنه های واقع در سلسله کوههای جنوب ایران میان شیراز و خلیج فارس. (از جغرافیای غرب ایران ص 32).

فارسی به انگلیسی

رودک‌

Arroyo, Rivulet, Runlet, Runnel

حل جدول

رودک

زادگاه پدر شعر پارسی


پسر بی ریش

رودک


پسر جوان

رودک

فرهنگ فارسی هوشیار

رودک

پسرک

فرهنگ عمید

رودک

پسر، پسرک، ریدک،

گورکن

معادل ابجد

رودک

230

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری