معنی رودک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رودک. [دَ] (اِ) جانوری است که هرچندش بزنند فربه شود و آنرا بترکی وشق خوانند و از پوستش پوستین سازند. (جهانگیری). وشق را گویند و آن جانوری است که از پوستش پوستین سازند. گویند هر چند او را بیشتر زنند فربه ترو پوستش نفیس تر گردد. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). رجوع به وشق شود. || (ص) مرغ یا بره ای که پر و موی او را پاک کنند. معرب آن روذق است. جاحظ گوید: یسمون (الفرس) السمیط الروذق. (البیان و التبیین چ سندوبی ج 1 ص 32).

رودک. [رَ دَ] (ع اِ) کودک نوجوان خوش شکل. (منتهی الارب). جوان خوش آفرینش، و مؤنث آن رودکه است. (از اقرب الموارد).

رودک. [دَ] (اِخ) از دیههای سمرقند است. (معجم البلدان). ناحیتی است در سمرقند ورودکی نسبت بدانجاست. (از انساب سمعانی). نام قریه ای است از بخارا که استاد رودکی از آنجا بوده و بعضی گویند از مضافات سمرقند است. (از آنندراج). رجوع به «رودکی » و احوال و اشعار رودکی چ 1 صص 465-462 شود.

رودک. [دَ] (اِخ) قریه ای است در حدود دوفرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق خشت. (از فارسنامه ٔ ناصری). دهی است از دهستان کمارج بخش خشت از شهرستان کازرون واقع در دوازده هزارگزی شمال «کنارتخته » و جنوب غربی کتل رودک و در کنار راه شوسه ٔ شیراز ببوشهر. در جلگه قرار دارد و هوای آن گرم است. سکنه ٔ آن 156 تن است. آب آن از رود خان شاپور و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و لیمو، و شغل مردم زراعت و قالی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

رودک. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان رودبار از بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع در نه هزارگزی شمال غربی گلندوک و متصل به راه شوسه ٔ تهران به شمشک. کوهستانی و سردسیر، و سکنه ٔ آن 382تن است. آب آن از جاجرود تأمین میشود و از محصولاتش غلات و سیب زمینی قابل ذکر، و شغل مردم زراعت است. دارای راه ماشین رو و امام زاده ٔ قدیمی است. مزرعه ٔ آب نوا جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

رودک. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان زهرا از بخش بوئین شهرستان قزوین واقع در 18هزارگزی بوئین. در جلگه قرار دارد و دارای هوای معتدل و 1309 تن سکنه است. آب آن از دو رشته قنات و زهاب رودخانه ٔ حاجی عرب تأمین میشود. محصولش غلات و سردرختی گردو و انگور و سیب زمینی، و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. دبستان دارد و بدانجا ماشین می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

فرهنگ عمید

پسر، پسرک، ریدک،

گورکن

حل جدول

زادگاه پدر شعر پارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

پسرک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری