معنی رادار

رادار
معادل ابجد

رادار در معادل ابجد

رادار
  • 406
حل جدول

رادار در حل جدول

فرهنگ معین

رادار در فرهنگ معین

  • سیستمی که در آن از باریکه های امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آن ها استفاده شود (فره)، مجازاً به معنی جاسوس، خبرچین. [خوانش: [فر. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

رادار در لغت نامه دهخدا

  • رادار. (فرانسوی / انگلیسی، اِ) کلمه ٔ مرکب از حروف اول کلمات انگلیسی: رادیو دتکشن اند رنجینگ (بمعنی تجسس کردن و میزان کردن با رادیو). پس کلمه رادار اسمی است مرکب از حروف آغاز سه کلمه فوق و از این نوع است کلمه ٔ «لوران »، یعنی دریانوردی دور. و «شوران » یعنی دریانوردی نزدیک. و آن دستگاهی است که بکمک امواج تشعشعی وضع و فاصله ٔ اشیاء را معین میکند. برای فهم مختصات رادار باید مختصات امواج تشعشعی را شناخت. تشعشع یکی از راههای انتقال حرارت از جایی بجای دیگر است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

رادار در فرهنگ عمید

  • دستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع، و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین می‌کند،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

رادار در فارسی به انگلیسی

گویش مازندرانی

رادار در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

رادار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • دستگاهی است که به کمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیاء را معین میکند. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

رادار در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید