معنی دامدار

فرهنگ معین

دامدار

(ص فا.) کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد.

فارسی به ترکی

دامدار‬

hayvancılıkla uğraşan

لغت نامه دهخدا

دامدار

دامدار. (نف مرکب) دارنده ٔ دام. خداوند دام. صاحب دام. (بهردو معنی آلت صید و حیوان اهلی). || نگهبان دام. حافظ دام (بهر دو معنی تور و آلت صید، و حیوان اهلی). || صیاد. شکارکننده بدام. دامیار:
جهان دامداریست نیرنگ ساز
هوای دلش چینه و دام آز.
اسدی.
چو گوری بودم اندر مرغزاران
ندیده دام و داس دام داران.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
فراوان رنج بیند دام داری
بدشت و کوه تا گیرد شکاری.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
دامداران را بدان و دورباش از دامشان
صیدنادانان شدن سوی خرد جز عار نیست.
ناصرخسرو.


دام طراز

دام طراز. [طِ] (نف مرکب) طرازنده ٔ دام. آراینده ٔ دام. || دامدار. (ناظم الاطباء). تعبیه کننده ٔ آلت شکار. صیاد. || منصوبه باز. || رایزن. (ناظم الاطباء). || مجازاً مکار. دغاباز. عیّار. فریبنده. گربز. حیله گر. محیل. ج، دام طرازان. (از آنندراج). || اختراع کننده و مدبر. (ناظم الاطباء).


دامداری

دامداری. (حامص مرکب) عمل دامدار. دام داشتن. نگهبانی دام (آلت صید). حفظ دام (آلت صید). || شکار کردن. صید کردن. صیادی. دامیاری. || نگهبانی و حفظ دام (حیوان اهلی). پرورش و استفاده ٔ از دام. چون گوسفندداری و گاوداری. داشتن و پروردن حیوانات اهلی چون گوسفند و گاو و بز و جز آن.

فرهنگ عمید

دامدار

=دام‌پرور

کسی که با دام جانوران را صید می‌کرد، صیاد: فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین‌اسعد: ۳۶۵)،


علف چر

(کشاورزی) زمینی که محصولات باقی‌مانده در آن به مصرف چرا می‌رسد،
پولی که دامدار در برابر چرای دام به صاحب زمین دارای آب و علف می‌دهد،

حل جدول

فارسی به انگلیسی

دامدار

Cowhand, Stockbreeder, Stockman

واژه پیشنهادی

پرورنده حیوانات اهلی

دامدار، دامپرور

گویش مازندرانی

پر جایی

جنگل نشینان دامدار، قومی در سوادکوه و بندپی


نیماگری

قرارداد شراکت نگاهداری گاو یا گوسفند میان کشاورز و دامدار...


نیما کا

شریک در مالکیت دام که غالبا یک طرف کشاورز و طرف دیگر دامدار...

معادل ابجد

دامدار

250

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری