معنی دبوسک
لغت نامه دهخدا
دبوسک. [دَ س َ] (اِ) خبازی. (برهان) (ناظم الاطباء). گل نان کلاغ. (ناظم الاطباء) (برهان). دبوکی نیز گویند. پنیرک. نان و پنیر کوچکان.
دبوکی
دبوکی. [دَ] (اِ) دبوسک. گل نان کلاغ که بعربی خبازی گویند. (برهان). خبازی. || بعضی گویند پنیرک است و آن نباتی باشد آفتاب پرست چه بهر طرف که آفتاب رود آن نبات روی بجانب آفتاب دارد و بعربی ملوکیه خوانند. (برهان). ملوکیه. و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 412 شود.
خبازی
خبازی. [خ ُب ْ با] (ع اِ) گیاهی است شبیه به خطمی و آنرا «خطمی کوچک » و «دبوسک » و «دبوکی » و «باب سنجاب » و «خبیز» نیز میگویند. (از ناظم الاطباء). نوعی از خطمی باشد و آنرا شیرازیان خطمی کوچک خوانند معتدل است. بر گزیدگی زنبور ضماد کنند نافع باشد. (از برهان قاطع). نوعی از خطمی باشد و آن عربی است و گلی سرخ رنگ دارد و در دواها بکار آید بفارسی خرد گویند. (از آنندراج) (انجمن آرای ناصری). خرده سفره (مهذب الاسماء). بقله ٔ یهودیه. (بحرالجواهر). نان کلاغ، پنیرک خورپرست، ملوکیه، آفتاب گردک، پنیره، دبوسک، توکه، خیلو، خیرو، خروج، ملوخیا، خرو ورتاج، درتاج، هشت دهان، خبز الغراب، ملخج، باب سنجاب: خبازی پنیرک ملوکیه نیز گویند. (از نزههالقلوب). خبازی نباتی است دشتی و او را ساق بلند نیست و شاخها بسیار دارد از یک اصل، و بر هر شاخی برگی است چون برگ خطمی لیکن خردتر از برگ خطمی، نوعی از ملوخیات، و گروهی گفته اند: خبازی دشتی است و ملوخیا بیابانی است. و نوعی از ملوخیا هست آنرا ملوخیا الشجرهگویند و آن خطمی است، و اگر بقله الیهود را گویند نوعی از ملوخیاست، بس دور نباشد. اما دشتی محلل است ونرم کننده است و بستانی بسبب آنکه آب بیشتر و تخم (کذا) هر دو قوی تر از برگ خطمی باشد و ملوخیا الشجره، از هر دو تحلیل کننده تر است. بولس گوید: خبازی دشتی را که با آفتاب همی گردد قوتی گرم و خشک و پاک کننده است. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی). خبازی بپارسی خرو خوانند و بشیرازی نان کلاغ گویند و آن نوعی از ملوکیه است و گویند ملوخیاء بستانی است و ملوکیه بری و نوعی ازملوخیا بقلهالیهودیه خوانند و ملوکیه گویند و آن خطمی است، و بری لطیف تر و خشک تر از بستانی بود و طبیعت آن سرد و تر بود در اول، و گویند معتدل بود در گرمی و سردی و گویند تلیین در وی هست و معتدل بود، و فولس گوید گرم و خشک است و این قول دور است. ورق وی چون بر گزندگی عقرب و زنبور و نحل ضماد کنند نیکو بود وقتی که خام بود خاصه با زیت، و ورق بری نافع بود با زیتون بر سوختگی آتش چون بر وی طلا کنند، طبیخ وی چون زنان در آن نشینند صلابت رحم و مقعد نرم گرداند. ورق وی با بیخ وی بجوشانند نافع بود جهت زهرها و ادویه های کشنده و بر گزندگی رتیلا ضماد کردن نافع بود و بول براند و تخم وی چون خلط کنند با تخم حندقوقا بری و باشراب بیاشامند درد مثانه ساکن گرداند و چون ورق وی بپزند و بر دمامیل نهند ورمها که احتیاج بر شکافتن دارد بگشاید و ماده بیرون آورد و بدان حقنه کردن گزندگی روده و مقعد و رحم سودمند بود، و آنچه بستانی بود معده را بد بود و چون تر بود مثانه را نافع بود و تخم وی جهت خشونتی که در سینه و شش و مثانه حادث شودنافع بود و اگر با روغن بپزند و ضماد کنند بر ورمهای گرم ساکن گرداند، و وی نافع بود جهت سرفه که از خشکی بود خشونت ببرد و بول براند و شکم. و ورق وی چون بخایند همچنان خام با اندکی نمک ضماد کنند بر ناصور که در چشم بود پاک گرداند و گوشت برویاند و ضماد کنند خاصه چون با زیت بود و گل وی نافع بود جهت قرحه گرده و مثانه و آشامیدن و ضماد کردن قضبان وی نافع بودجهت روده و مثانه و شکم نرم دارد و نوعی از خبازی بری بود که مسهل مره ٔ خام بود تا حدی که گاهگاه باشد که خون بیاید. (از اختیارات بدیعی). و حکیم مؤمن گوید: خبازی از جنس خطمی است و بفارسی نانکلاغ و پنیرک و به ترکی ابم کماجی نامند و بستانی او ملوخیاست و بری او را بفارسی خیرو گویند و از مطلق او مراد بری است. برگش مستدیر و بیمزه و گلش کوچک و سرخ و مایل به تیرگی و تخمش مایل به سیاهی مدور و پهن و در وسط اوتقعیری و نبات او کوچکتر از خطمی در اول سرد و تر، گویند در دوم و با بورقیه و قوه متضاده و ملین طبع ولطیفتر از ملوخیا و مدر بول و منضج و رادع و مفتح سده و نیم رطل از طبیخ شاخ او با شکر جهت جرب و قرحه ٔامعاء و زحیر و قرحه مثانه و بول و درد سپرز و یرقان و طبیخ برگ و بیخ او جهت ادویه ٔ قتاله و درد گرده و ضماد او جهت اورام حاره و شکستگی اعضاء و با نمک جهت تنقیه ٔ نواصیر چشم و بی نمک جهت التیام آن و گزیدن زنبور و مگس عسل و با روغن زیتون جهت سوختگی آتش و باد سرخ و ضماد خشک او با بول جهت قروح سر و رفع نخاله نافع و تخم او سرد و تر و کثیر اللعاب و مزلق و ملین و جهت سرفه ٔ گرم و خشک و قرحه ٔ گرده و مثانه و سجح و گرفتگی آواز و تقویت امعاء و رفع لدغ ادویه حاره و گزیدن رتیلا و رفع نزله و با تخم حند قوقی بری بالسویه جهت درد مثانه و حقنه ٔ او جهت سوزش امعاء و رحم و مقعد و با عسل جهت درد جگر و ضماد او جهت اورام حاره نافع و مضر معده ٔ ضعیف و مصلحش ربوب فواکه، و قدر شربتش از آب خبازی تا پنج درهم، و او مولد ریاح ومصلحش پختن با گوشت مرغ و ادویه حاره است و خبازی بستانی برگش دراز و گلش زرد و کوچکتر از گل خیار و درپنبه زار بسیار می روید و بقدر گیاه پنبه می شود و تخمش سیاه و دراز شبیه بشونیز و بسیار تلخ و غلاف او شبیه بکرم و مایل به سبزی و برودت و رطوبت او زیاده از بری و ملین طبع و سینه و مهیج حرارت بسبب لطافت و جهت خشونت سینه و تبهای حاره و تصفیه ٔ صوت نافع و مضر معده بارده و مصلحش ادویه ٔ حاره است و تخم او مسهل قوی اخلاط غلیظه و مفتح سده و جهت عرق النساء و آب او با شکر جهت تحلیل اورام و تسکین درد گزیدن عقرب نافعو قدر شربتش دو درهم است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن).
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) پنیرک خبازی نان کلاغ.
فرهنگ عمید
=پنیرک
معادل ابجد
92