معنی خویشاوندی

لغت نامه دهخدا

خویشاوندی

خویشاوندی. [خوی / خی وَ] (حامص مرکب) قرابت. نسبت. خویشی. (ناظم الاطباء). قربی. قرابت نسبی. رَحِم. لُحمَه. نَسَب. (یادداشت مؤلف).

فارسی به انگلیسی

خویشاوندی‌

Connection, Familial, Kinship, Propinquity, Relational, Relations, Relationship

فرهنگ عمید

خویشاوندی

قرابت، خویشی، خویشاوند بودن، نسبت،

حل جدول

خویشاوندی

نسب

صهر

مناسبت

نسر

انتساب، صهر، قرابت، نسبت، وابستگی


خویشاوندی ها

مناسبات

انساب

مترادف و متضاد زبان فارسی

خویشاوندی

انتساب، صهر، قرابت، نسبت، وابستگی،
(متضاد) بیگانگی

فارسی به عربی

خویشاوندی

دم، عائلی

فارسی به آلمانی

فرهنگ فارسی هوشیار

خویشاوندی

قرابت نسبت خویشی.

واژه پیشنهادی

خویشاوندی ها

انساب

قرابت،نسبت،فامیلی

معادل ابجد

خویشاوندی

987

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری