معنی خویشاوندی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خویشاوندی. [خوی / خی وَ] (حامص مرکب) قرابت. نسبت. خویشی. (ناظم الاطباء). قربی. قرابت نسبی. رَحِم. لُحمَه. نَسَب. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

قرابت، خویشی، خویشاوند بودن، نسبت،

حل جدول

مناسبت

نسر

نسب

انتساب، صهر، قرابت، نسبت، وابستگی

صهر

مترادف و متضاد زبان فارسی

انتساب، صهر، قرابت، نسبت، وابستگی،
(متضاد) بیگانگی

فرهنگ فارسی هوشیار

قرابت نسبت خویشی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری