معنی خواست
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(خا) (مص مر.) خواستن.
فرهنگ عمید
خواهش،
اراده، میل،
[قدیمی] گدایی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرزو، آهنگ، اراده، خواهش، تقاضا، رغبت، طلب، عزم، قصد، مشیت، میل
فارسی به انگلیسی
Aim, Desire, Fancy, Liking, Preference, Propensity, Readiness, Requirement, Resolution, Stomach, Volition, Will, Wish
فارسی به عربی
اراده، امنیه، حاجه، س، إراده، استدعى، استقضى، استمال، استنجع
فرهنگ فارسی هوشیار
اراده، خواهش
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Bedarf (m), Benötige, Benötigen, Brauchen, Möchte, Testament (n), Werde, Werden, Wille (f), Willen, Wunsch (m), Wünschen
معادل ابجد
1067