معنی خوابگزاری
حل جدول
واژه پیشنهادی
ابن سیرین
فرهنگ فارسی هوشیار
خوابگزاری
عباره
از ریشه ی عبری گزاره، ویچارش ویچاردن (تعبیرکردن)، خوابگزاری (تعبیر خواب)، سخن
فرهنگ پهلوی
زنی که در خوابگزاری مشهور بوده
لغت نامه دهخدا
خواب گزار. [خوا / خا گ ُ] (نف مرکب) نائم. خوابیده. (ناظم الاطباء). || مُعبِّر. تعبیرخواب کننده. خواب گذار: بامداد معبری را بخواند... خوابگزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب را با وی بگفت. (قابوسنامه). || آنکه حکایت رؤیای خود کند. (یادداشت مؤلف).
معادل ابجد
847