معنی خروشنده
لغت نامه دهخدا
حل جدول
غرنده، فریاد کننده
دمان
خروشنده و دمان
دمنده
خروشان و غوغا کننده
نالان، پرتلاطم، متلاطم، خروشنده، دمان
خروشان
غوغا کننده، نالان، پرتلاطم، متلاطم، خروشنده
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ معین
(دَ) (ص.) خروشنده، غرنده.
معادل ابجد
1165