معنی خرابکاری
لغت نامه دهخدا
خرابکاری. [خ َ] (حامص مرکب) اِفساد. (یادداشت بخط مؤلف). عمل خرابکار. || در تداول عامه، آلودن بستر یا زیر جامه. (یادداشت بخط مؤلف).
فارسی به انگلیسی
Sabotage, Subversion
فارسی به ترکی
فرهنگ واژههای فارسی سره
ویرانگری
فارسی به ایتالیایی
sabotaggio
واژه پیشنهادی
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
ریهیدن تباهیگری تباه کردن مورجنیتاری ایجاد فساد و تباهی (در امور و ساختمانها)
مترادف و متضاد زبان فارسی
اخلال، تخریب، ویرانگری، نظمستیزی، هرجومرجطلبی، افساد، فساد، کارشکنی
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
معادل ابجد
1034