معنی خت
لغت نامه دهخدا
خت. [خ ِ] (اِ) دو.دوندگی. || تابش. جلوه. (ناظم الاطباء).
خت. [خ َت ت] (اِخ) شهرکی است در نواحی جبال عمان. (از یاقوت معجم البلدان).
خت. [خ َت ت] (ع مص) با نیزه پشت سرهم زدن. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (معجم الوسیط) (تاج العروس) (متن اللغه) (البستان). || استحیا. || (اِ) شیئی پست. (یاقوت در معجم البلدان).
خت کندی
خت کندی. [خ َ ک َ] (اِخ) نام چشمه ای است به افغانستان واقع در 53 هزار و پانصدگزی جنوب شرقی دوچینه و متصل برود کندی در علاقه کتواز ناحیه ٔ غزنی که بین 69 درجه و 6 دقیقه و 12 ثانیه ٔطول شرقی و 31 درجه و 41 دقیقه و 42 ثانیه ٔ عرض شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
خت و خلوت
خت و خلوت. [خ َ ت ُ / ت ْت ُ خ َ وَ] (ص مرکب، از اتباع) وصف است مرجایی را که هیچکس بدانجا نیست یا مردم بدانجانهایت قلیل است. (از یادداشتهای مرحوم مؤلف): با وجودی که کوچه خت و خلوت بود من او را بدانجا دیدم.
گویش مازندرانی
واژه پیشنهادی
خت
معادل ابجد
1000