معنی جابر

فرهنگ فارسی آزاد

جابر

جابر، جابر بن عبدالله انصاری از مشاهیر راویان حدیث در شیعه می باشد.
َ


جابر- جابره

جابر-جابرَه، ظالم، ستمکار، گردنکش- زورگو و تحمیل کننده، متکبر- شکسته بند.
َ َ

حل جدول

جابر

شکسته بند

زورگو

مترادف و متضاد زبان فارسی

جابر

بیدادگر، جبار، زورگو، ستمگر، ظالم، قهار، شکسته‌بند،
(متضاد) عادل، دادگر

فارسی به عربی

جابر

عنیف

فرهنگ فارسی هوشیار

جابر

شکسته بند، ستمکار، ستمگر، گردنکش

فرهنگ معین

جابر

(بِ) [ع.] (اِفا.) سمتگر، ستمکار.

فرهنگ عمید

جابر

گردنکش، ستمکار،
[قدیمی] کسی که عضو شکسته را جا می‌اندازد و معالجه می‌کند، شکسته‌بند،
[قدیمی] جبران‌کننده،

فارسی به انگلیسی

جابر

Despotic, Tyrannical

نام های ایرانی

جابر

پسرانه، ظالم، ستمگر، نام شیمیدانی معروف و شاگرد امام جعفر صادق (ع)

لغت نامه دهخدا

قصر جابر

قصر جابر. [ق َ رِ ب ِ] (اِخ) بدان شهر جابر نیز گویند، و آن بین ری و قزوین در ناحیه ٔ دستبی واقع است. (معجم البلدان).


ام جابر

ام جابر. [اُم ْ م ِ ب ِ] (ع اِ مرکب) هریسه. || دلو. (المرصع).


قلعه جابر

قلعه جابر. [ق َ ع َ ب ِ] (اِخ) جایی است در اشبیلیه ٔ اندلس. رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 244 و اسپانی و اسپانیا شود.


ابن جابر

ابن جابر. [اِ ن ُ ب ِ] (اِخ) ابواسحاق ابراهیم. از خاندان داودبن علی بن داودبن خلف اصفهانی. فقیه بمذهب جد خویش داود. و از کتب اوست: کتاب الاختلاف. (ابن الندیم).

معادل ابجد

جابر

206

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری