معنی ثم

ثم
معادل ابجد

ثم در معادل ابجد

ثم
  • 540
حل جدول

ثم در حل جدول

لغت نامه دهخدا

ثم در لغت نامه دهخدا

  • ثم. [ث َم م] (ع مص) گرد کردن. فراهم آوردن. || پاسپر کردن. || نیکو کردن. || چیزی به اصلاح آوردن. || رُفتن خانه و جای. || مرمت کردن: کنا أهل ثَمه و رمّه. || جعجع الدهر بی عن ثَمَه و رَمّه؛ أی عن قلیله و کثیره. || فراهم و گرد آوردن چیزی را. (و استعمال آن در گیاه بیشتر است). || ثم ّ یده بالحشیش، بعلف مالید دست را. || ثمت الشاه النبت، برکند گوسپند گیاه را از بن. || ثم ّ طعام، خوردن همه ٔ طعام بد و نیک آن را. توضیح بیشتر ...
  • ثم. [ث َم ْ م َ] (ع ق) آنجا. ثَمَّه:
    هست احول را در این ویرانه دیر
    گونه گونه نقل نو که ثم ّ خیر.
    مولوی. توضیح بیشتر ...
  • ثم. [ث ُم م] (ع اِ) قماش مشکهای آب و آوندها، مالهم ثم ّ و لا رم ّ. مایملک ثّما و لا رَمّا، هیچ ندارند. هیچ ندارد. توضیح بیشتر ...
  • ثم. [ث ُم ْ م َ] (ع حرف ربط) حرف عطف است برای مهلت. پس. سپس. باز. پس از آن. || هم. وَ هم. || ثم ماذا؛ سپس چه ؟ نتیجه چیست ؟. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ثم در فرهنگ عمید

  • سپس، پس، پس از آن،
عربی به فارسی

ثم در عربی به فارسی

  • سپس , پس (از ان) , بعد , انگاه , دران هنگام , در انوقت , انوقتی , متعلق بان زمان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

ثم در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

ثم در فرهنگ فارسی آزاد

  • ثُمَّ، سپس، پس، آنگاه (حروف عطف)،
  • ثَمَّ، (ظرف غیر منصرف) آنجا، هُناکَ (اشاره به مکان دور)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
عبارت های مشابه