معنی صم

لغت نامه دهخدا

صم

صم. [ص ِم م] (ع اِ) شیر بیشه. || بلا. (منتهی الارب).

صم. [ص ُم م] (ع ص، اِ) ج ِ اَصَم ّ و صَمّاء. (منتهی الارب) (ترجمان علامه ٔ جرجانی). ناشنوایان. کَران. کَرها:
زبان بریده به کنجی نشسته صم ٌبُکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم.
سعدی.
به تهدید اگر برکشد تیغ حکم
بمانند کروبیان صم و بکم.
سعدی.
من ندانم خیر الا خیر او
صم و بکم و عمی من از غیر او.
مولوی (مثنوی).

صم. [ص َم م] (ع مص) کر شدن و نشنیدن. (منتهی الارب). || وقولهم صمت حصاه بدم، یعنی کثرت خون بحدی است که اگر سنگریزه را اندازی شنیده نشود آنرا آوازی چرا که بر زمین نمی افتد. و قول امروءالقیس صمی ابنهالجبل از این معنی است و مراد از ابنهالجبل آواز کوه است یا سنگ بزرگ یا داهیه و بلا. || هلاک گردیدن و مردن. || سربند بستن شیشه را. (منتهی الارب). سر شیشه استوار کردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || زدن کسی را به سنگ. (منتهی الارب).


صم بکم

صم بکم. [ص ُم ْ مُم ْ ب ُ] (ع ص مرکب، از اتباع) از اتباع است. ج ِ اصم و ابکم. کران و گنگان. مأخوذ است از آیات 18، 171 سوره ٔ بقره: صم بکم عمی فهم لایرجعون (لایعقلون):
زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم.
سعدی.
رجوع به صم شود.


صم و بکم

صم و بکم. [ص ُم ْ مُن ْ وَ ب ُ] (ع ترکیب عطفی، ص مرکب) کران و گنگان. این هر دو لفظ جمع اصم و ابکم است و استعمال جمع بجای مفرد برای مبالغه باشد در کثرت یا آنکه فارسیان بعض جاها صیغه ٔ جمع در مقام مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حورا باشد. (غیاث اللغات). از اِتباع است و مأخوذ از آیات: صم بکم عمی فهم لایرجعون (لایعقلون). (قرآن 18/2، 171):
به تهدید اگر برکشد تیغ حکم
بمانند کروبیان صم و بکم.
سعدی.
رجوع به صم بکم شود.


صم بکم نشستن

صم بکم نشستن. [ص ُم ْ مُم ْ ب ُ ن ِ ش َ ت َ] (مص مرکب) سخت خاموش نشستن. رجوع به کلمه ٔ فوق شود.

فرهنگ عمید

صم

[جمعِ صَمّاء] = صما
[جمعِ اَصَمّ] = اصم


صم بکم

[عربی: صمٌ بکمٌ]
کر و لال: زبان‌بریده به کنجی‌نشسته صمٌ ‌بکم / به از کسی که زبانش نباشد اندر حکم (سعدی: ۵۳)،
[مجاز] خاموش، ساکت،
(قید) با حالت خاموشی و سکوت، خاموش،

حل جدول

صم

کر و ناشنوا

کر، ناشنوا

فرهنگ معین

صم

(صُ مّ) [ع.] (ص.) ج. اصم، کرها.، ~ñ بکم کر و لال. مجازاً به معنی کاملاً خاموش و ساکت.

فرهنگ فارسی هوشیار

صم

کر شدن و نشنیدن


صم بکم

بمعنی کران و گنگان، کر و لال

فرهنگ فارسی آزاد

صم-صمان

صُمّ-صُمّان، کَران (ناشنوایان)، سخت ها و محکم ها (مفرد: اَصَمّ)،


صم-صمم

صَمّ-صَمَم، (صَمَّ-یَصَمُّ) کر شدن- میل به شنیدن نداشتن- سخت و محکم شدن-سخت و شدید شدن

معادل ابجد

صم

130

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری