معنی تفت

تفت
معادل ابجد

تفت در معادل ابجد

تفت
  • 880
حل جدول

تفت در حل جدول

  • شهری دراستان یزد، حرارت و گرمی
  • حرارت، گرمی
  • شهری دراستان یزد، حرارت، گرمی
مترادف و متضاد زبان فارسی

تفت در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • تابش، حرارت، گرمی، هرم، باشتاب، تند، سبد چوبی
فرهنگ معین

تفت در فرهنگ معین

  • (ص. ) گرم، (اِ. ) گرمی، حرارت، حرارت ناشی از خشم، با شتاب، تند و تیز، خرام، خرامان. [خوانش: (تَ)]. توضیح بیشتر ...
  • (تَ) (اِ.) سبد چوبین که در آن میوه جا دهند.
لغت نامه دهخدا

تفت در لغت نامه دهخدا

  • تفت. [ت َ] (اِ، ق) گرم. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). گرم و گرمی و حرارت باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). در اوستا تفته (گرم شده). (حاشیه ٔ برهان چ معین). گرم و سوخته. (غیاث اللغات). سوختن و سوزش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): و آنچه گفته اند که غمناک را شراب باید خورد تا تفت غم بنشاند، بزرگ غلطی است. بلی درحال بنشاند وکمتر گرداند اما چون شراب دریافت و بخفت، خماری منکر آرد. (تاریخ بیهقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توضیح بیشتر ...
  • تفت. [ت َ] (اِخ) نام موضعی است از مضافات یزد. (فرهنگ جهانگیری) (از غیاث اللغات) (انجمن آرا) (از آنندراج) (برهان). از کمال صفای هوا جامع گرمسیر و سردسیر باشد. (برهان). در آنجا نمد نیکو مالند و تفتی مشهور است. (انجمن آرا). مولد علامه ٔ تفتازانی است و آنرا تفت نصیری هم گویند. (آنندراج). نام قصبه ای از توابع یزد. (ناظم الاطباء). یکی از بخشهای شهرستان یزد است که در جنوب باختری این شهرستان قرار دارد. منطقه ای است کوهستانی که مهمترین ارتفاعات آن عبارتند از کوه فخرآباد. توضیح بیشتر ...
  • تفت. [ت َ] (اِخ) قصبه ٔ مرکز بخش تفت در شهرستان یزد است. این قصبه در دامنه ای که ارتفاع آن از سطح دریا در حدود 1200 گز است قرار دارد. آب آنجا از قنات و شغل مردم زراعت و گله داری است و در حدود 7100 تن سکنه دارد. در این قصبه بخشداری و شهرداری و آمار و بهداری و ژاندارمری و آموزش و پرورش و بیمه وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع بماده ٔ قبل شود:
    تفت رشک ریاض رضوان است
    که در او جای میر قرآن است.
    وحشی (از آنندراج). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

تفت در فرهنگ عمید

  • گرم، باحرارت،
    [قدیمی] تند، تیز، باشتاب: به دستوری شاه دیوان برفت / به‌پیش سپهدار کاووس تفت (فردوسی: ۲/۵۵)،. توضیح بیشتر ...
  • شوکران
فارسی به انگلیسی

تفت در فارسی به انگلیسی

گویش مازندرانی

تفت در گویش مازندرانی

  • حرارت، گرما، گاز حاصل از پوست کندن پرتقال و دیگر مرکبات...
فرهنگ فارسی هوشیار

تفت در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید