معنی تخشا
لغت نامه دهخدا
تخشا. [ت َ] (نف) کوشنده و ساعی. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). سعی کننده و کوشنده. (برهان) (ناظم الاطباء).نعت فاعلی (صفت مشبهه) از تخشیدن. پهلوی «توخشاک »، پازند «توخشا». (حاشیه ٔ برهان چ معین). دیگر اینکه حرف «تهَ » اوستایی... به تاء و سین تغییر می یابد، چنانکه «تَهْوَخْش » در فارسی تخشا (کوشا) و تهری در فارسی سه شده. (فرهنگ ایران باستان ص 3):
بکو تخشا به کاری گرفه پیوست
همی باشید میدارید پیوست.
زراتشت بهرام (از فرهنگ جهانگیری).
تخس
تخس. [ت ُ] (ص) بچه ٔ شرور و شیطان. (فرهنگ نظام). در تداول عوام و زنان، صفت کودکان بی آرام و شیطان. سخت مولع به بازی و بهانه گرفتن و اذیت کردن کسان و این صفت را برای کودکان تا چهارده و شانزده سالگی آرند. سخت شریر و شوخ. گمان می کنم این کلمه از تخشا بمعنی کوشنده و سعی کننده مانده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تخشیدن
تخشیدن. [ت َ دَ] (مص) بالا نشستن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صدر مجلس نشستن. (ناظم الاطباء). قیاس شود با: پارسی باستان «همتخشی »، «همتخشتا»، ریشه ٔ اوستائی «ثوخش »، «ثوخش َ»، غیور، باهمت، «ثوخشه »، «ثوخشیشت َ»، پهلوی «توخشیتن »، هندی باستانی «تواکشس »، قوه، نیرو. (حاشیه ٔ برهان چ معین). تخشید، یعنی بالا نشست، چه تخش بمعنی بالا و صدر مجلس هم آمده است. (برهان). کسی که بالا نشست گویند تخشید. (فرهنگ رشیدی). || آقای دکتر معین در مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ذیل کلمه ٔ «هوتخش » آرد: هوتخش مرکبست از دو جزء، جزء اول بمعنی خوبست و جزء دوم از توخشیتن، تخشیدن بمعنی کوشیدن و ورزیدن است. هوتخش یعنی خوب ورزنده، نیکو کوشنده و مراد از آن طبقه ٔ صنعتگر است... (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 408). و رجوع به تخشا و تخشائی ارتش شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
سعی کننده و کوشنده
فرهنگ عمید
کوشنده، کوشا،
حل جدول
سلاح آتشین
کوشا و کوشنده
کوشا
تخشا
کوشنده و ساعی
تخشا
کوشا و کوشنده
تخشا
سعی کننده
تخشا
سلاح آتشین
تخشا
گویش مازندرانی
شتاب و عجله
معادل ابجد
1301