معنی تخصص

فارسی به انگلیسی

تخصص‌

Expertise, Specialization

عربی به فارسی

تخصص

تخصص یافتن , اختصاصی کردن

لغت نامه دهخدا

تخصص

تخصص. [ت َ خ َص ْص ُ] (ع مص) خاص گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). || یگانه شدن به چیزی. (اقرب الموارد) (المنجد). || (اصطلاح علم اصول) قسیم تخصیص. خروج شی ٔ از حکم بطبیعت و ذات نه بواسطه ٔ مخصص لفظی. مثلاً اگر گویند «دانشمندان پرهیزکار را اکرام کنید»، دو گروه از این حکم خارج اند:دانشمندان ناپرهیزکار که با قید لفظی «پرهیزکار» خارج شدند و آنرا تخصیص گویند، مردم نادان که بذاته ازتحت حکم خارجند و آنرا تخصص گویند و بعبارت دیگر تخصیص را خروج بواسطه ٔ دلیل لفظی و تخصص را خروج بواسطه ٔ دلیل لبی گویند. رجوع به کتابهای اصول فقه شود.


تخصص یافتن

تخصص یافتن. [ت َ خ َص ْ ص ُ ت َ] (مص مرکب) کاردان و ماهر شدن در کاری یا دانش و یا هنری. رجوع به متخصص شود.

فارسی به عربی

تخصص یافتن

تخصص


تخصص

اختصاص، اَخْتِصاصٌ

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تخصص

گرایش، ویژگی


تخصص داشتن

کاردان بودن، سررشته داشتن


فوق تخصص

فراستاد

فرهنگ فارسی هوشیار

تخصص

خاص گردیدن، یگانه شدن به چیزی

فارسی به ایتالیایی

تخصص

specialità

فرهنگ معین

تخصص

به چیزی مخصوص شدن، در کاری مهارت داشتن. [خوانش: (تَ خَ صُّ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

تخصص

خاص گردیدن، به چیزی مخصوص شدن،
در کاری یا امری مهارت داشتن،

حل جدول

تخصص

چیره دستی، استادی، خبرگی، مهارت

مترادف و متضاد زبان فارسی

تخصص

استادی، چیرگی، مهارت، اختصاص، ویژگی، خبرگی، کاردانی، کارشناسی

فارسی به آلمانی

تخصص

Besonderheit (f)

معادل ابجد

تخصص

1180

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری