معنی تاج گذاری

لغت نامه دهخدا

تاج گذاری

تاج گذاری. [گ ُ] (حامص مرکب) آیین نهادن دیهیم بر سر پادشاهی نو. جشن تاج گذاردن پادشاهان. تتویج. تکلیل.


گذاری

گذاری. [گ ُ] (ص نسبی) گذرنده. عبورکننده:
چه آن سوگند و چه باد گذاری
چه آن زنهار و چه ابر بهاری.
(ویس و رامین).
مرا تنها بماند ایدر به خواری
چو خان رهگذر مرد گذاری.
(ویس و رامین).
نگر تا هیچگونه غم نداری
که تیمار جهان باشد گذاری.
(ویس و رامین).
چرا از بهر آن اندوه داری [از بهر جهان]
که هست ایدر جهان چون تو گذاری.
(ویس و رامین).
دریغا آن همه امیدواری
که شد ناچیز چون باد گذاری.
(ویس و رامین).
|| (حامص) بصورت ترکیب های ذیل آید و معنی حاصل مصدر دهد:
ترکیب ها:
- تاج گذاری. روزگذاری. ریل گذاری. مرهم گذاری. واگذاری. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.


تاج گذاران

تاج گذاران. [گ ُ] (حامص مرکب) تاج گذاری. آیین تاج بر سر نهادن. در حال تاج گذاری.

فرهنگ عمید

تاج گذاری

تاج بر سر گذاشتن پادشاه،

فرهنگ معین

تاج گذاری

(گُ) [معر - فا.] (حامص.) آیین بر سر نهادن تاج و بر تخت نشستن پادشاهی نو.

فرهنگ فارسی هوشیار

تاج گذاری

آئین بر تخت سلطنت نشستن


گذاری

(صفت) گذرنده عبور کننده: چه آن سوگند و چه باد گذاری چه آن زنهار و چه ابر بهاری. (ویس ورامین)


تاج گذاران

‎ تاج گذاری آیین تاج بر سر نهادن، (صفت) در حال تاج گذاری.


کد گذاری

دخشک گذاری نشانه گذاری دخشش

حل جدول

تاج گذاری

اعلام رسمی پادشاهی

فارسی به عربی

فارسی به ترکی

عربی به فارسی

تاج

تاج , فرق سر , بالا ی هرچیزی , حد کمال , تاج دندان , تاج گذاری کردن , پوشاندن (دندان باطلا وغیره) , تارک , کلا ه پادشاهی (در ایران قدیم) , تاچ پادشاهی , تاچ پاپ , تاج یاکلا ه

ترکی به فارسی

تاج گییمک

تاج گذاری کردن

معادل ابجد

تاج گذاری

1335

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری