معنی بع
لغت نامه دهخدا
بع. [ب َ] (اِ) بعبع. آواز بره و گوسفند وبز و بزغاله. (یادداشت مؤلف). رجوع به بعبع شود.
بع. [ب َع ع] (ع مص) پریشان ریختن شراب. (ناظم الاطباء) (آنندراج). پریشان ریختن شراب را: بع الخمر بعاً. (منتهی الارب). || فزون ریختن آب. (از اقرب الموارد). || پیوسته باریدن ابر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پیوسته باریدن. بعاع. (منتهی الارب). و رجوع به بعاع شود.
فارسی به عربی
حل جدول
نیم صدای گوسفند
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
هزارپا
واژه پیشنهادی
زمین دیدن
فنلاندی به فارسی
بع بع (گوسفند) , بع بع کردن , مثل گوسفند صدا کردن, فلز دو ظرفیتی , فلز باریم.
ایتالیایی به فارسی
بع بع کردن , صدای بزغاله کردن , ناله کردن , بع بع.
اسپانیایی به فارسی
بع بع کردن، صدای بزغاله کردن، ناله کردن، بع بع.
معادل ابجد
72