معنی برانگیختگی

لغت نامه دهخدا

برانگیختگی

برانگیختگی. [ب َ اَ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی برانگیخته. تحریض. تحریک. اغراء. (ناظم الاطباء). رجوع به برانگیختن شود.


اغلن

اغلن. [اَ ل َ] (اِ) برانگیختگی. اغوا. تحریک. (ناظم الاطباء).

فارسی به انگلیسی

برانگیختگی‌

Excitation, Excitement

حل جدول

انگلیسی به فارسی

excitation

برانگیختگی

برانگیختگی


exciation

برانگیختگی


photo excitation

برانگیختگی نوری


catatonic excitment

برانگیختگی کاتاتونیک


excitation source

منبع برانگیختگی


excitation potential

پتانسیل برانگیختگی


thermal excitation

برانگیختگی گرمایی

فرهنگ فارسی هوشیار

تحاث

برانگیخته شدن گروه برانگیختگی


استفاع

‎ برانگیختگی، تاسه مندی، لاغری، دگر رنگی

معادل ابجد

برانگیختگی

1313

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری