معنی امسا
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
امس. [اَ س ِ] (ع ق) دیروز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). دی. (مهذب الاسماء). مقابل غد (فردا). || روزی از روزهای گذشته. (از اقرب الموارد) (از المنجد). اگر از این کلمه دیروز اراده شود مبنی بر کسر بکار میرود و اگر بمعنی روزی از روزهای گذشته بکار رود معرب است و در اینصورت الف و لام به اول آن در می آید و جمعبسته میشود: فجعلناها حصیداً کان لم تغن بالامس. (قرآن 24/10). و نیز بمعنی دیروز بندرت مبنی بر فتح هم دیده شده: لقد رأیت عجباً منذ امسا. (از المرجع). و رجوع به اقرب الموارد و المرجع شود. || وقت نزدیک. (آنندراج). ج، آمُس و اُموس و آماس. (از اقرب الموارد). منسوب به این کلمه برخلاف قیاس اِمسی ّ میشود. (از المنجد). و رجوع به مسی شود.
- اول امس، اول من امس، اول امسَین و اول من امسین، پریروز. (از دزی ج 1ص 38).
معادل ابجد
102