معنی امساک

فارسی به انگلیسی

امساک‌

Economy, Parsimony, Saving, Thrift, Thriftiness

فارسی به عربی

امساک

امساک، جفله


امساک کردن

امتنع عنه

عربی به فارسی

امساک

یبوست , خشکی , خودداری , شکیبایی , تحمل , امساک , مدارا

لغت نامه دهخدا

امساک

امساک. [اِ] (ع مص) چنگ درزدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء). چنگ در چیزی زدن. (مصادر زوزنی). تشبث کردن. (فرهنگ فارسی معین). اعتصام. (از اقرب الموارد). گویند: امسک بالشی ٔ؛ اذا تمسک به. || بازایستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وا ایستادن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). درایستادن. (مؤید الفضلاء). || بند کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || خاموش شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خودداری کردن از خوردن غذا. (فرهنگ فارسی معین). || بازداشتن. (آنندراج) (ترجمان ترتیب عادل) (فرهنگ فارسی معین). || نگاه داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان ترتیب عادل) (از مؤید الفضلاء) (آنندراج) (مصادر زوزنی). || ببستن. (یادداشت مؤلف). بند آوردن. (یادداشت مؤلف). || (اِمص) زفتی و خست و لاَّمت و بخل و کمی و تنگی و قصور. (ناظم الاطباء). بخل. خست. زفتی. (فرهنگ فارسی معین): اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد بمنزلت درویشی باشد... (کلیله و دمنه). || خودداری. (فرهنگ فارسی معین). بازایستادگی و دارش. (ناظم الاطباء). || کم خواری. (فرهنگ فارسی معین).
- امساک درغذا، کم خوردن. (فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
امساک از کدخدایی مدان. (... و عدالت میان هر دو صفت نگاهدار). (مرزبان نامه) (از امثال و حکم مؤلف).


امساک کردن

امساک کردن. [اِ ک َ دَ] (مص مرکب) بخل کردن و قصور کردن و خود را باز داشتن از چیزی. (ناظم الاطباء). دریغ داشتن:
تو از فشاندن تخم امید دست مدار
که در کرم نکند ابر نوبهار امساک.
صائب (از آنندراج).
سرچه باشد که من از تیغ تو امساک کنم
ترسم آنرا گره خاطر فتراک کنم.
میرزا حسن واهب (از آنندراج).

فرهنگ عمید

امساک

خودداری از غذا خوردن،
بخل، خست، زفتی،
[قدیمی] بازایستادن،
[قدیمی] چنگ درزدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

امساک

اجتناب، احتراز، بخل، پرهیز، تجنب، تحرز، تنگ‌نظری، حذر، خست، خودداری، دوری، زفتی، صرفه‌جویی، قناعت، لئامت، نان‌کوری، نظرتنگی

فرهنگ فارسی هوشیار

امساک

چنگ در زدن، باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا ‎ بازایست خود داشت وایستادن، زفتی، خشکی (یبوست) ‎ (مصدر) باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا، چنگ در زدن تشبث کردن، خاموش شدن، (مصدر) باز داشتن، نگاهداشتن، (اسم) خودداری، کم خواری، بخل خست زفتی. یا امزجه در غذا. کم خوردن.

فرهنگ فارسی آزاد

امساک

اِمْساک، خودداری از خوردن و آشامیدن در ماه روزه، بُخل و خَساست،

اِمْساک، نگهداری کردن، مَنع کردن و بازداشتن، خودداری کردن، ساکت شدن و کلام نگفتن، تعلق به چیزی یافتن،

فرهنگ معین

امساک

(مص ل.) نگاه داشتن، نخوردن غذا، (اِمص.) خودداری، بخل، خست. [خوانش: (اِ) [ع.]]

حل جدول

امساک

اجتناب، پرهیز، خست


امساک در حج

گدابازی


امساک در غذا

کم خوردن

واژه پیشنهادی

کم خوری «امساک»

کم خوری «امساک»

معادل ابجد

امساک

122

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری