معنی استعلام

لغت نامه دهخدا

استعلام

استعلام. [اِ ت ِ] (ع مص) پرسیدن از چیزی. (منتهی الارب). آگاهی خواستن. (غیاث). پرسیدن. طلب دانستن. آموزانیدن خواستن. آگاه کردن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پرسش. دانستن خواستن. خبر پرسیدن: ابوعلی برؤس لشکر و وجوه قوم پیغام فرستاد و از موجب نفرت و داعی وحشت استعلام کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 316).
- استعلام کردن، استخبار. استفسار.

فارسی به انگلیسی

استعلام‌

Inquiry, Query, Question

فرهنگ معین

استعلام

(اِ تِ) [ع.] (مص م.) آگاهی خواستن، پرسش کردن.

حل جدول

استعلام

پرسیدن به صورت کتبی و رسمی برای به دست آوردن اطلاعات، طلب علم و آگاهی کردن

آگاهی خواستن


طلب علم و آگاهی کردن

استعلام


آگاهی خواستن

استعلام


اگاهی خواستن

استعلام

فرهنگ فارسی آزاد

استعلام

اِسْتِعْلام، پرسش کردن از چیزی، آگاهی خواستن، خبر پرسیدن،

فرهنگ عمید

استعلام

پرسش کردن دربارۀ چیزی برای کسب اطلاعات، خبر گرفتن، خبر پرسیدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

استعلام

استخبار، استفسار، پرسش، پرسیدن، خبرجویی، سوال

فرهنگ فارسی هوشیار

استعلام

واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس ‎ (مصدر) آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن. جمع: استعلامات. خبری را پرسیدن

انگلیسی به فارسی

inquiry

استعلام


Request For Quotation

استعلام بهاء

معادل ابجد

استعلام

602

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری