معنی اخت
لغت نامه دهخدا
اخت. [اُ] (ع اِ) خواهر. همشیره. || مانند. مثل. قرین: دال اخت الذال. ج، اخوات. (مهذب الاسماء). || اخت شدن با کسی، در تداول عوام، با او آرام گرفتن. با او مأنوس شدن. || اخت آمدن با چیزی، متناسب شدن با آن.
اخت بطنی
اخت بطنی. [اُ ت ِ ب َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خواهر امّی. ناخواهری.
اخت مقیس
اخت مقیس. [اُ ت ُ م ِ ی َ] (اِخ) چون مقیس بن صبابه مرتد گردید و پیغمبر (ص) خون او هدر فرمود و بدست نمیلهبن عبداﷲلیثی، که از قوم مقیس بود، کشته شد اخت مقیس گفت:
لعمری لقد اخزی نمیله رهطه
و فجَّعَ اضیاف الشتاء بمقیس
فلِلّه عیناً من رأی ̍ مثل مقیس
اذا النفساء اصبحت لم تخرّس.
رجوع به امتاع الاسماع مقریزی ص 197 شود.
فارسی به انگلیسی
Tightknit
فرهنگ عمید
همدم، مٲنوس،
[قدیمی] قرین، مانند،
* اخت شدن (آمدن): (مصدر لازم) مٲنوس شدن،
فرهنگ معین
خواهر، همشیره، مانند، مثل، قرین، جمع اَخوات. [خوانش: (اُ) [ع.] (اِ.)]
حل جدول
مانوس
گویش مازندرانی
بی شعور، عقب مانده ی ذهنی
فرهنگ فارسی آزاد
اُخْت، خواهر، همشیره (جمع: اَخَوات). بمعنای مثیل و نظیر و راهبه نیز میباشد،
اُخْت، لقب ساره خانم همشیره اَبی و اُمّی (تنی) حضرت بهاءالله است که خانمی بسیار مؤمنه و مقرب بودند و در حق ایشان میفرمایند: " مَن زارَ الاُخِتَ و الْمَسِیْحَ فِی الرِّی کَمَنْ زارَنی ". (بذیل " مسیح" خواهر زاده میرزا آقاجان نیز مراجعه شود)،
اُخْت، به حاجیه شاه سلطان خانم خواهر ناتنی حضرت بهاءالله نیز اطلاق شده است. وی قدرِ موهبتِ نسبت بحضرت بهاءالله را ندانست و کار را به عداوت و اِضرار و خیانت کشانید... در بعضی الواحِ حضرتِ عبدالبهاء و نزد احبّاء به " عمّه " نیز معروف میباشد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آشنا، آمخته، مالوف، مانوس، معتاد، خواهر، شبیه، قرین، مانند، مثل، هماهنگ
عربی به فارسی
خواهر , همشیره , پرستار , دخترتارک دنیا , خواهری کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
1001