معنی اجر

حل جدول

اجر

مزد کار

پاداش خوبی

مترادف و متضاد زبان فارسی

اجر

اجرت، پاداش، ثواب، جایزه، حق‌الزحمه، دستمزد، عطیه، کارمزد، مزد

فارسی به انگلیسی

اجر

Requital, Retribution, Reward, Wage

فارسی به عربی

اجر

اجر، طابوقه، مکافأه

فارسی به آلمانی

اجر

Lohn, Unternehmen

لغت نامه دهخدا

اجر

اجر. [اُ ج َ] (ع اِ) ج ِ اُجرَت. (تاج العروس).

اجر. [اَج ْ ج َ] (اِخ) قلعه ای است در جوار قرطبه ٔ اندلس. (قاموس الاعلام).

اجر. [اَ] (ع اِ) پاداش عمل. (منتهی الارب). پاداش نیک. مزد. اجرت. مزد کار: بدرستی که او ضایع نمیگرداند اجر نیکوکاران را. (تاریخ بیهقی). ج، آجار، اُجور. || ثواب: چنان دید امیرالمؤمنین... که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت بسوی بازیافت اجر و ثواب. (تاریخ بیهقی). || ذکر نیکو. || کابین زنان. (منتهی الارب). مهر زن. || (مص) مزدور کسی بودن. (زوزنی) (تاج المصادر). || پاداش دادن. (منتهی الارب). پاداش نیک دادن. مزد دادن. || استخوان شکسته پیوستن. استخوان بر کژی وادربستن. (تاج المصادر). به شدن استخوان شکسته بر کجی و ناراستی: اجرت العظم انا؛ بستم استخوان شکسته را بر کجی (لازم و متعدی است). (منتهی الارب).
|| بکرایه دادن چنانکه مملوک را: اجر المملوک. (منتهی الارب).
- اجر بردن، پاداش یافتن:
اندوزد از عبادت یزدان عدوی او
اجری که برهمن برد از طاعت صنم.
عرفی.
- اجر غیرممنون، ثواب بی نقصان.

اجر. [اَ رِن ْ] (ع اِ) اَجْری. ج ِ جَرو. سگ بچگان.

اجر. [اُ ج ُ] (معرب، اِ) (معرب آگور) لغتی است در آجُر. خشت پخته. (منتهی الارب). رجوع به آجر شود.

اجر. [اَ ج ُ] (معرب، اِ) (معرب آگور) لغتی است در آجر. خشت پخته. (منتهی الارب). رجوع به آجر شود.

اجر. [اَ ج َ] (اِخ) قریه ای است در راه قیروان به بونه، پس از جلولاء (بقول ابی عبید) وآن دارای دیوار و پل است و سنگلاخ است و راه آن دشوار و شیرناک است و همواره بادی شدید در آنجا میوزد و از این رو گفته اند: اذا جئت َ اجَرَ فعجّل فان ّ فیه حجراً یبری و أسداً یفری و ریحاً تذری. و در اطراف اجر قبائل عرب و بربر سکونت دارند. (معجم البلدان).

عربی به فارسی

اجر

پردازه , پردازانه , مزد , دستمزد , اجرت , پاداش , پول , شهریه , اجاره کردن , دستمزد دادن به , اجیر کردن , کار مزد , دسترنج , حمل کردن , جنگ بر پا کردن , اجر

فارسی به ایتالیایی

اجر

rimunerazione

compenso

فرهنگ معین

اجر

(اِ.) مزد، اجرت، ثواب، (مص م.) مزد دادن. [خوانش: (اَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

اجر

مزد، پاداش،

گویش مازندرانی

اجر

پرچین، نام منطقه ای کوهستانی در دو هزار تنکابن

معادل ابجد

اجر

204

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری