معنی ائتلاف
لغت نامه دهخدا
ائتلاف. [اِءْ ت ِ] (ع مص) رجوع به ایتلاف شود.
فارسی به انگلیسی
Alliance, Coalition, Combination, Combine, Fusion
حل جدول
کارتل
اتحاد، اتفاق، پیوستگی، موافقت، همبستگی، الفت یافتن
ائتلاف فلزات
آلیاژ
گونهاى ائتلاف اقتصادى
کارتل
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ عمید
(سیاسی) به هم پیوستن دو یا چند گروه یا سازمان برای رسیدن به اهداف خاص،
[قدیمی] با هم الفت داشتن،
[قدیمی] الفت یافتن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
همایه
مترادف و متضاد زبان فارسی
اتحاد، اتفاق، پیوستگی، موافقت، همبستگی،
(متضاد) اختلاف، پراکندگی
کلمات بیگانه به فارسی
همایه
فارسی به ترکی
فرهنگ فارسی هوشیار
سازواری، پیوشتگی یگانستن (مصدر) بهم پیوستن با هم پیوستن با هم شدن، الفت یافتن مو ء انست یافتن، (اسم) الفت مو ء انست پیوستگی. الفت یافتن
فرهنگ فارسی آزاد
اِئْتِلاف، ترکیب یافتن، جمع شدن، با هم انس و اُلفت گرفتن،
معادل ابجد
512