معنی آبگیر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
استخر، حوض، تالاب، برکه، ظرفی که در آن آب یا گلاب ریزند، خادم حمام، کسی که سوراخ ظرف هایی م انند سماور یا آفتابه را با موم مذاب یا قلع می گرفت، گنجایش حوض یا هر ظرف دیگری. [خوانش: (اِمر.)]
فرهنگ عمید
(جغرافیا) گودال بزرگی که آب در آن جمع میشود، تالاب، برکه: باد بهاری به آبگیر برآمد / چون رخ من گشت آبگیر پر از چین (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۶۱)،
ظرف آب یا گلاب: طبقهای زرین پر از مشک ناب / به پیش اندرون آبگیر گلاب (فردوسی: ۳/۳۹۵)،
گنجایش حوض یا آبانبار یا ظرف برای مقداری از آب: آبگیر این آبانبار ده متر مکعب است،
آبخور، آبشخور،
(اسم، صفت) [قدیمی] کارگر حمام که در گرمابه آب به بدن مردم میریخت،
مترادف و متضاد زبان فارسی
برکه، برم، تالاب، غدیر، استخر، حوض، مرداب
فارسی به انگلیسی
Basin, Catchment Area, Catchment Basin, Pond, Pool, Reservoir, Tarn
تعبیر خواب
خوردن آبکانه بر پنچ وجه گفته اند: اول: بیماری، دوم: غم، سوم: خصومت، چهارم: حاجت، پنچم: ناسازگای با اهل و عیال - امام جعفر صادق علیه السلام
اگر بیند که آبکانه بریخت یا از وی هیچ نخورد دلیل کند که از غم و اندو فرج یابد و اگر بیمار بود شفا یابد - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
آبگیر: مراقب خودتان باشیداگر بیند که آبکانه همی خورد، دلیل کند که به قدر آن وی بیماری بود. - لوک اویتنهاو
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) استخر آبدان غدیر برکه، مرداب، حوض، دریا بحر، تمام پهنه ای که آب آن بیک رود ریزد، ظرف آب و گلاب و عطرهای مایع آبدان، خادم حمام که آب برای شست و شو دهد، آنکه سوراخ و درزهای ظروف فلزی مانند سماور و آفتابه را با قلعی یا موم مذاب بند کند، افزاری مانند جاروب از لیف و مانند آن که شومالان یعنی آهار دهندگان برآب زنند و بر تانه که بجهت بافتن ترتیب کرده باشند فشانند، گنجایش و ظرفیت حوض یا پیمانه ای یا مکیالی: آبگیر این حوض ده کر است.
واژه پیشنهادی
غدیر-شمر
معادل ابجد
233