معنی گوالیدن
لغت نامه دهخدا
گوالیدن. [گ ُ دَ] (مص) (از: گوال + -یدن، پسوند مصدری) قیاس شود با بالیدن. هندی باستان، وی + ورذ (نمو کردن، رشد کردن). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). بالیدن و نمو کردن، اعم از انسان وحیوان. (برهان) (آنندراج). اِرباء. اِنماء: ایفاع، گوالیدن کودک و نزدیک بلوغ رسیدن. تفالی، گوالیدن گیاه. طَمْی، گوالیدن گیاه. مید. مَیَدان، گوالیدن. (منتهی الارب). نتو. نشوء. (صراح). نمو. نما. برکت. ریع. فزون شدن. || اندوختن. الفختن. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). انباردن. انباشتن:
بزرگان گنج سیم و زر گوالند
تو از آزادگی مردم گوالی.
طیان.
زمانه از این هردوان بگذرد
تو بگْوال چیزی کز او نگذرد.
شهید.
|| جنبانیدن کودک را برروی دستها و یا زانوها. || جنبیدن از این طرف به آن طرف در راه رفتن. (ناظم الاطباء).
ناگوالیدن
ناگوالیدن. [گ ُ / گ َ دَ] (مص منفی) ناگواریدن. (ناظم الاطباء). || مقابل گوالیدن. رجوع به گوالیدن شود.
گوالان
گوالان. [گ ُ] (نف، ق) در حال گوالیدن. مُتَرَعرِع. و رجوع به گوالانیدن و گوالیدن شود.
فارسی به انگلیسی
Develop, Evolve, Grow, Mature
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(گُ دَ) (مص ل.) رشد کردن، بالیدن.
فرهنگ عمید
حل جدول
نمو
معادل ابجد
121