معنی گنجشگ

حل جدول

لغت نامه دهخدا

بچه گنجشگ

بچه گنجشگ. [ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ گ ُ ج ِ] (اِ مرکب) نوزاد گنجشک. گنجشک خرد که از تخم بدر آمده باشد:
هر کجا بچه ٔ گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود.
ایرج میرزا.


میچکا

میچکا. (اِ) به لهجه ٔ طبری گنجشگ است. گنجشگ. بنجشگ. (از یادداشت مؤلف).

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

عصفور

گنجشگ خانگی , انواع گنجشگ

اسپانیایی به فارسی

gorrin

گنجشگ خانگی، انواع گنجشگ.

سوئدی به فارسی

sparv

گنجشگ خانگی، انواع گنجشگ،

فنلاندی به فارسی

varpunen

گنجشگ خانگی , انواع گنجشگ.

انگلیسی به فارسی

sparrow

انواع گنجشگ

(ج ش) گنجشگ خانگی

فرهنگ فارسی هوشیار

کاسه شکنک

(اسم) شقایق نعمانی، شقراق شیر گنجشگ


غنبول

گنجشگ جاوه مرغ تننده از پرندگان


صردان

(تک: صرد) کاک ها شیر گنجشگ ها دو رگ زیر زبان

معادل ابجد

گنجشگ

393

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری