معنی کاروانسرا

لغت نامه دهخدا

کاروانسرا

کاروانسرا. [کارْ / رِ س َ] (اِخ) نام محلی در 74000گزی دوراهه ٔ بناب میان امیرآباد و دوراهه ٔ بوکان.

کاروانسرا. [کارْ / رِ س َ] (اِخ) دهی جزء دهستان مشک آباد بخش فرمیهن شهرستان اراک در 70هزارگزی جنوب خاوری فرمیهن و 12هزارگزی جنوب راه اراک به قم. کوهستانی و سردسیر و دارای 114تن سکنه است. قنات دارد و محصول آن غلات انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت آنان قالیچه بافی است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

کاروانسرا. [کارْ / رِ س َ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 4هزارگزی باختر ساردوئیه، 2هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کاروانسرا. [کارْ / رِ س َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان در 67هزارگزی جنوب باختری شهداد، سر راه مالرو سیرچ به کرمان. دارای 5 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کاروانسرا. [کارْ / رِ س َ] (اِ مرکب) کاروانسرای. سرای کاروان. خان. (ربنجنی). رجوع به خان شود. خوان. رباط. خان خرک. سرا. سرای. فندق. تیم. تیم کروان. خان التجار. تیم که کاروانسرای بزرگ باشد. (منتهی الارب). عمارتی که در آن کاروان منزل کند. (ناظم الاطباء درذیل لغت کاروان). کاروانگاه. کاروانگه:
هم در آن کاروانسرای برون
بردم آن بار مهر کرده درون.
نظامی.
در خوارزم در کاروانسرا نزول کردیم. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ص 151).
- کاروانسرابودن خانه، در اختیار صاحب خانه نبودن خانه. (فرهنگ نظام، ذیل لغت کاروان).

کاروانسرا. [کارْ / رِ س َ] (اِخ) دهی از دهستان خرقان، بخش آوج شهرستان قزوین در 10هزارگزی جنوب آوج و 4هزارگزی راه عمومی، واقع درکوهستان و سردسیر و دارای 258 تن سکنه است. چشمه سار دارد و غلات آن بنشن و عسل و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

کاروانسرا. [کارْ /رِ س َ] (اِخ) دهی جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان. 54هزارگزی جنوب ماه نشان. 12هزارگزی راه مالرو عمومی. کوهستانی و سردسیر و دارای 346 تن سکنه است. آب از چشمه دارد. محصول آن غلات و میوجات و شغل اهالی زراعت و صنعت آنان گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

کاروانسرا. [کارْ / رِ س َ] (اِخ) دهی از دهستان کوه پنج، بخش مرکزی شهرستان سیرجان در 81هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد سر راه شوسه ٔ کرمان به سیرجان کوهستانی و سردسیر و دارای 67 تن سکنه است. آب آن از قنات دارد. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه شوسه دارد. ساکنین از طایفه ٔ قرائی هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ معین

کاروانسرا

(سَ) (اِمر.) جایی در داخل شهر یا میان راه ها که کاروان ها در آنجا اقامت می کردند.

مترادف و متضاد زبان فارسی

کاروانسرا

خان، رباط، کاروان‌خانه، کاروانگاه، مهمانخانه، اتراقگاه، منزلگاه

فارسی به انگلیسی

فارسی به آلمانی

کاروانسرا

Gasthaus (n), Wirtshaus (n)

حل جدول

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

کاروانسرا

کاروانخانه

معادل ابجد

کاروانسرا

539

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری