معنی دادسرا

لغت نامه دهخدا

دادسرا

دادسرا. [س َ] (اِ مرکب) پارکه. اداره ٔ مدعی العموم. محل کار دادستان و دادیاران و بازپرسان. و آن سه باشد: 1- دادسرای شهرستان، دادسرایی که در معیت دادگاههای شهرستان کار کند و دارای دادستان و بازپرس است.2- دادسرای استان، دادسرایی که در معیت دادگاه استان بکار پردازد و دارای دادستان و دادیار است ولی بازپرس ندارد و بر دادسرای شهرستان نظارت کند. 3- دادسرای تمیز، دادسرایی که در معیت دیوان عالی تمیز (دیوان کشور) کارکند و فاقد بازپرس است اما دارای دادستان (دادستان کل کشور) و معاونینی است و بر همه ٔ دادسراهای کشور نظارت کند. دادسرای دیگری در تشکیلات عدلیه هست و آن دادسرای عالی انتظامی قضاه است که در معیت دادگاه عالی انتظامی قضاه بکار بپردازد و بتخلفات قضاه رسیدگی کند و دارای دادستان و معاونین است و منحصراً در مرکز کشور باشد.

فرهنگ معین

دادسرا

(سَ) (اِمر.) اداره ای در دادگستری که تحت نظر دادستان کار کند، اداره مدعی عمومی.


پارکه

(کِ) [فر.] (اِ.) دادسرا.


دادستانی

شغل دادستان، محل دادگاه، دادسرا. [خوانش: (~.) (اِ.)]

فرهنگ عمید

دادسرا

قسمتی از ادارۀ دادگستری شامل شعبه‌های بازپرسی که کارمندان آن زیر نظر دادستان کار می‌کنند،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

دادسرا

دادگاه، عدالتخانه، محکمه


دادگاه

دادسرا، دادگستری، عدلیه، محکمه


عدالتخانه

دادسرا، دادگاه، دادگستری، محکمه

فرهنگ فارسی هوشیار

دادسرا

(اسم) اداره ای در دادگستری که تحت نظر داد ستان کار کند اداره مدعی عمومی یا دادسرای نظامی استان اداره ای در دادگستری که مرکب است از یک دادستان و یک دادیار برای هر شعبه پارکه استیناف. یا دادسرای شهرستان اداره ای در دادگستری که مرکب است یک دادستان و یک دادیار پارکه بدایت.

واژه پیشنهادی

صحن دادسرا

پارکه


اداره ای از تشکیلات قضایی

دادسرا


پارکه

صحن دادگاه، دادسرا

معادل ابجد

دادسرا

270

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری