معنی چاپلوس

لغت نامه دهخدا

چاپلوس

چاپلوس. (ص) متملق ریاکار. چرب زبان. کسی که گفتارش مخالف پندار و کردار وی باشد. آنکه به تو از تعظیم و مهربانی قولی و فعلی آن کند که در دل ندارد. کسی که به شیرین سخنی و چرب زبانی مردم را بفریبد. ذَمَلَّق، مرد چاپلوس و مرد سبک تیززبان. (منتهی الارب):
مکن خویشتن سهمگین چاپلوس
که بسته بود چاپلوس از فسوس.
ابوشکور.
بر مهتر آمد زمین داد بوس
چنان چون بود مردم چاپلوس.
فردوسی.
بمن برکند شاه چندین فسوس
مرا بی منش خواند و چاپلوس.
فردوسی.
فریبنده و ریمن و چاپلوس
جوان و هنرمند و داماد طوس.
فردوسی.
چرا پیش او چون سگ چاپلوس
نرفتی چو برخاست آوای کوس.
فردوسی.
چو دشمن بترسد شود چاپلوس
تو لشکر بیارای و بربند کوس.
فردوسی.
به پوزش بیامد سپهدار طوس
به پیش شه اندر شد او چاپلوس.
فردوسی.
آن چاپلوس بسته گر خندان
کت هر زمان به لوس بپیراید.
لبیبی.
منه دل بر این گیتی چاپلوس
که گیتی فسانه ست و باد و فسوس.
اسدی.
چو دورم ز گفتن، دهد می فسوس
چو نزدیک باشم بود چاپلوس.
اسدی.
همان نیز کز پیش گاو و خروس
شدندی پرستنده و چاپلوس.
اسدی.
چاپلوس لفظ شیرین و فریب
میستانی می نهی چون زر به جیب.
مولوی.
|| فریبنده.

فارسی به انگلیسی

چاپلوس‌

Unctuous, Fawner, Flatterer, Lackey, Menial, Obsequious, Smooth-Tongued, Subservient, Sycophant, Yes Man, Sycophantic

فارسی به ترکی

فرهنگ معین

چاپلوس

(ص.) تملق گو، چرب زبان.

حل جدول

چاپلوس

زبان‌باز

مزور

چرب زبان، زبان باز


چاپلوس عامیانه

پاچه خوار


کنایه از چاپلوس

خوش آمدگو


چاپلوس و متملق

مجیزگو

فرهنگ عمید

چاپلوس

کسی که با چرب‌زبانی و خوشامدگویی دیگری را فریب بدهد، خوشامدگو، چرب‌زبان، متملق،

مترادف و متضاد زبان فارسی

چاپلوس

چرب‌زبان، خوشامدگو، زبان‌به‌مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه‌لیس، متملق، مداهن، مداهنه‌گر، خایه‌مال، متصلف، کرنش‌گر، مجیزگو

فارسی به عربی

چاپلوس

تملق، متزلف

فرهنگ فارسی هوشیار

چاپلوس

چرب زبانی، تملق گوئی متملق، چرب زبان

واژه پیشنهادی

چاپلوس

آشمال

آیشته


کنایه از چاپلوس

بادمجان دور قاب چین

معادل ابجد

چاپلوس

102

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری