معنی پینکی
فرهنگ عمید
حالت بین خواب و بیداری، خواب سبک، چرت،
* پینکی زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] چرت زدن،
فارسی به انگلیسی
Doze, Drowse, Nap
لغت نامه دهخدا
پینکی. [ن َ] (اِ مرکب) حالتی که برای شخص خواب گرفته نشسته یا ایستاده دست دهد که سرش پیاپی فرود آید از خواب و سپس از خواب جهد و سر راست کند. غنودنی باشد سبک و آنرا بعربی سنه گویند. (برهان). چرت. ثَقْله. ثَقَله. مقدمه ٔ خواب و این بیشتر تریاکیان را باشد. (آنندراج) وسن. وسنه.سنه. هوجل. چرت اول خواب. سبات. نعاس. حرکت سر و گردن خفته ٔ برپا یا نشسته بسوی زیر. گرانی در سر آنگاه که خواب غلبه کند. جوده. (منتهی الارب):
ربط همچون پینکی و پوست با هم داشتیم
خورد بر تریاک او تا خوردم از تریاک او.
واله هروی.
(پوست بمعنی کوکنار و افیون است و بر تریاک کسی خوردن همان است که امروز چرت کسی را پاره کردن گویند).
افتاد همچو جوز مقشر بگاه چرت
از آستین و پاچه ٔتنبان پینکی.
(از آنندراج).
هکر؛ گرفتن پینکی کسی را. خوفع؛ اندوهگین خاموش مانند پینکی زننده. (منتهی الارب).
پینکی زن
پینکی زن. [ن َ زَ] (نف مرکب) چرت زن:
ریزد ز دهانش آب حیوان
گردد هرگاه پینکی زن.
باقر کاشی (در تعریف مرغابی. از آنندراج).
پینکی زدن
پینکی زدن. [ن َ زَ دَ] (مص مرکب) چرت زدن:
آن خواجه که چون چراغ یک آب نخورد
تا بود ز پرتوش کسی فیض نبرد
مانند چراغی که بود کم روغن
از اول عمر پینکی زد تا مرد.
باقر کاشی (ازآنندراج).
پینکی رفتن
پینکی رفتن. [ن َ رَت َ] (مص مرکب) افتادن سر خفته ای پی درپی چون نشسته یا ایستاده بخواب شده باشد. چرت زدن. تهویم. خفوق.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) حالتی که برای شخص خواب گرفته - نشسته یاایستاده - دست دهد که سرش پیاپی فرود آید از خواب و سپس از خواب جهد و سر راست کند چرت سنه: افتاد همچو جوز مقشر بگاه چرت از آستین و پاچه تنبان پینکی. (آنند. لغ. )
پینکی رفتن
(مصدر) چرت زدن پینکی زدن.
پینکی زن
(صفت) چرت زن: ریزد ز دهانش آب حیوان گردد هر گاه پینکی زن. (باقر کاشی در تعریف مرغابی)
حل جدول
گویش مازندرانی
فرهنگ عوامانه
فرهنگ معین
(~.) (اِمر.) (عا.) چُرت، خواب سبک.
معادل ابجد
92