معنی پت

لغت نامه دهخدا

پت پت

پت پت. [پ ِ پ ِ] (اِصوت) حکایت صوت پیاپی فتیله ٔ چراغ گاه بآخر رسیدن روغن. جرِست چراغ و شمع میران. بانگ فتیله ٔ چراغ و شمع چون خاموش شدن خواهد. آواز فتیله ٔ چراغ چون روغن آمیخته به آب دارد یا روغن آن نزدیک به برسیدن است.
- پت پت کردن (چراغ یاشمع)، آواز کردن فتیله ٔ چراغ یا شمع آن هنگام که خاموش شدن خواهد.


پت

پت. [پ َ] (اِ) آهار. آهار جولاهان. و آن چیزی باشد که در جامه مالند تا باریک شود و صیقل گیرد. (لغت نامه ٔ اسدی). آهار که بر جامه دهند. و غالباً آن لعابی است از کتیرا یا نشاسته یا صمغ و یا لعاب خطمی و جز آن که جامه یا کاغذ و امثال آن بدان آغارند تا شخ و محکم شود. شو. شوی. شوربا. خورش. آش. آش جامه. پالوده. بت. آهر. تانّه. بخیر. آغار. لعاب:
ریشی چگونه ریشی چون ماله ٔ پت آلود
گوئی که دوش تا روز با ریش گوه پالود.
عماره.
کونی دارد چو کون خواجه اش لت لت
ریشی دارد چو ماله آلوده به پت.
عماره.
جهان ما چو یکی زود سیر پیشه ور است
چهار پیشه کند هر زمان بدیگر زی
بروزگار خزان پتگری کند شب و روز
بروزگار بهاری کندت رنگرزی
بروزگار زمستان کندت سیم گری
بروزگار حزیران کندت خشت پزی.
منوچهری.
|| سریش. (فرهنگ اسدی). || لعاب: پت اسفرزه. پت برنج. (در لهجه ٔ خراسانیان). || مرعز. مرعَزّا. مرعزاء. مَرعَزی. بُز و شَم. بُزپشم. پشم زیرِموی بُز. پشم بن موی بز. پشم نرمی که از بن موی بز بشانه برآورند و از آن شال و کلاه نمد و کپنک و امثال آن کنند. (جهانگیری) (برهان). کرک. کلک. (جهانگیری). || هرچیز که آن نرمی داشته باشد. (برهان). || پَت دادن، لعاب آوردن، اسفرزه پت میدهد.برنج پت داده است.

پت. [پ ِ] (اِ) شب پره ای است که آنگاه که صورت کرم دارد پشم و امثال آن را خورد و تباه کند. بید. دیوچه. سوس. متّه. عثه. و رجوع به دیوچه شود.


پت پاپرا

پت پاپرا. [] (اِ) بلهجه ٔ هندی، شاهتره. (طب).

فرهنگ معین

پت

پشم نرمی که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورند و از آن شال بافند؛ بز پشم، بزوشم، کرک، کلک، کرک های ریز درهم تافته سطح بشره بعضی گیاهان، کرک ها و الیاف نرم سطح بعضی اندام های گیاهی، پرز، هر چیز نرم. [خوانش: (~.) (اِ.)]

(پَ) (اِ.) = بت: لعابی از کتیرا و نشاسته و مانند آن، آهار، آش جامد.


پت پت

(پِ. پِ) (اِصت.) صدای فتیله چراغ چون روغنش تمام شود یا در آن آب باشد.

فرهنگ عمید

پت

پرز، کرک،
پشم نرمی که از بن موهای بز می‌روید و از آن شال و پارچه‌های لطیف می‌بافند، بزشم، بزوشم، بزوش، تَفتیک،
مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست می‌کنند و به پارچه می‌زنند تا سخت و براق شود، لعاب، آهار،

بید۲


پت پت

صدای شعلۀ شمع یا چراغ هنگامی که رو به خاموشی است،
صدای موتور اتومبیل وقتی که بد کار کند،

حل جدول

پت

آهار

سریش

آهار، لعاب برنج، پشم نرم، سریش، مایع نشاسته

لعاب برنج

مایع نشاسته

سپیدار

مایع آهار و لعاب

پشم نرم

پرز و هرچیز نرم

فارسی به انگلیسی

گویش مازندرانی

پت

لوچ چپ چشم دوبین

میگوی کوچک سواحل جنوبی دریایی خزر که زندهی آن غذای ماهیگیر...

حرکت، جنب و جوش، پخته، پهن

باد کردن و برآمدن سبزیجات هنگام پختن


پت پت

در گوشی حرف زدن، زمزمه کردن

لکنت زبان

حرکت رو بخاموشی شعله ی چراغ

جوش آمن – غل خوردن – جوشش

فرهنگ فارسی هوشیار

پت

(اسم) بید دیوچه.


پت پت

صدای فتیله چراغ و شمع در موقع خاموش شدن


پت دادن

(مصدر) لعاب آوردن لعاب پس دادن: (اسفرزه پت میدهد) (برنج پت داده است. )

معادل ابجد

پت

402

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری