معنی همردیف
واژه پیشنهادی
همرسته
فرهنگ عمید
مانند هم، یکسان،
چیزی که عقب چیز دیگر و در ردیف او باشد، همردیف،
(ادبی) = مترادف
خواجه تاش
هریک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند: من و تو هر دو خواجهتاشانیم / بندۀ بارگاه سلطانیم (سعدی: ۱۰۵)،
[مجاز] همردیف، همقطار،
برابری
برابر بودن، هموزن یا همسر بودن،
روبهرو شدن،
* برابری کردن: (مصدر لازم)
با کسی روبهرو شدن،
دعوی همسنگی و همزوری کردن،
ستیزه کردن،
همدوش و همردیف بودن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
مواجهشدن، روبهرو شدن، رویارو شدن، مساویشدن، یکسان شدن، مطابق شدن، مطابقت کردن، مساوی شدن، به تساوی دست یافتن، به تساوی رسیدن، همتا شدن، همردیف شدن، همپایه شدن
معادل ابجد
339