معنی نُوّاب

حل جدول

نُوّاب

جانشینان


جانشینان

نُوّاب

فرهنگ فارسی آزاد

نواب

نُوّاب، نائب ها، وکیل ها (مفرد: نائِب، به معانی نائِب توجه گردد)،


نائب، نایب

نائِب، نایب، قائم مقام، نماینده، وکیل، کسی که به جای دیگری کاری را انجام دهد (مثل نائب رئیس)، زیاد، بسیار (جمع: نُوّاب)،


دوازده امام

دوازده امام، یا اَئِمَّه اطهار در شیعهء دوازده امامی عبارتند از: 1- حضرت علی ابن ابیطالب مُلَقَّب به اَمیرُ المؤمنین. 2- حضرت حسن ابن علی ملقب به مُجْتَبی. 3- حضرت حسین ابن علی ملقب به سَیِّدُالشُّهَداء. 4- حضرت علی ابن حسین ملقب به زَیْنُ الْعابدین و سَجّاد. 5- حضرت محمد ابن علی ملقب به باقِر. 6- حضرت جعفر ابن محمد ملقب به صادِق. 7- حضرت موسی ابن جعفر ملقب به کاظم. 8- حضرت علی ابن موسی ملقب به رِضا. 9- حضرت محمد ابن علی ملقب به تَقی. 10- حضرت علی ابن محمد ملقب به نَقی. 11- حضرت حَسن ابن علی ملقب به عَسْکَری. 12- حضرت قائم که بقول نُوّاب اَرْبَعَه، بنام محمد ابن حسن وجود داشتند و در سرداب منزلشان مخفی شدند... (بذیل نُوّاب اَرْبَعَه مراجعه شود.)


غیبت صغری

غَیْبَتِ صُغْری، شیعه اِثنی عَشَرِیَّه (دوازده امامی) معتقدند که امام یازدهم (حضرت حسن بن محمد عسکری) دارای پسری بودند که بعد از امام غیبت نمودند و در سرداب خانه پدر در شهر سامره اقامت گزیدند و تا 69 سال چهار نفر (به «نُوّاب اَرْبَعَه مراجعه شود) یکی بعداز دیگری با آن حضرت ملاقات می کردند وگفته های امام غائب را به شیعیان ابلاغ می نمودند. به این دوره غیبت صغری می گویند،


نواب اربعة

نُوّاب اَربَعَه، به چهار نفر اطلاق می شود که بعد از رحلت امام حسن عسکری، به مدت 69 سال از 260 هجری یکی بعد از دیگری خود را نائب امام غائب معرفی کرده و اظهار می داشتند که اما حسن عسکری فرزند داشته اند که در سردابی مخفی شده اند و ایشان آنحضرت را ملاقات می کنند و از امام دستور و خبر و حدیث و دعا می آورند... این چهار نائب بترتیب عبارتند از عثمان بن سعید اسدی، ابو جعفر محمد بن عثمان، ابوالقاسم حسین بن روح و علی بن محمد سَمَرِیِ، این مدت 69 سال را غیبت صغری و از آن ببعد را غیبت کبری امام مینامند،

لغت نامه دهخدا

نوابی

نوابی. [ن ُوْ وا] (ص نسبی) منسوب به نواب است. رجوع به نُوّاب شود. || (اِ) نوعی از جامه. (ناظم الاطباء).


آصف الدوله

آصف الدوله. [ص َ فُدْ دَ ل َ] (اِخ) پسر شجاع الدوله. از امراء و نُوّاب هندوستان، و او بزبان فارسی وارد بوده و شعر می سروده. مدت امارت او در فیض آبادو لکنهو 23 سال و در 1212 هَ.ق. وفات یافته است.


نائب

نائب. [ءِ] (ع ص، اِ) آنکه بر جای کسی ایستاده باشد. (مهذب الاسماء). جانشین. قائم مقام. خلیفه. آنکه بر جای کسی ایستد. (ناظم الاطباء). مهتر، و قائم مقام آن بعداز وی. قفیّه. (منتهی الارب). آن که بجای کسی قرار گیرد در عمل یا کاری چون نائب قاضی و نائب ملک. ج، نَوب، نُوّاب. (منتهی الارب) (المنجد). بجای کسی ایستاده شونده. (شمس اللغات). بدل. عوض. نایب:
ناصر دین خدای و حافظ خلق خدای
نایب پیغمبر و پشت امیرالمؤمنین.
فرخی.
و بوسعید بغلانی نیز بیامد و نایب استادم [بونصر مشکان] بود در شغل بریدی هرات. (تاریخ بیهقی ص 596). امیرگیلکی این ناحیه [ناحیه ٔ بیابان] از ایشان بستده بود و نایبی از آن خود به دیهی که حصارکی دارد و آن را پیاده میگویند بنشانده و آن ولایت را ضبط می کند و راهها ایمن میدارد. (سفرنامه ص 124).
دانا داند که کیست گرچه نگفتم
نائب یزدان و آفتاب کریمان.
ناصرخسرو.
حجتم روشن از آن است که من بر خلق
حجّت نائب پیغمبر یزدانم.
ناصرخسرو.
ای می لعل راحت جان باش
طبع آزاده را بفرمان باش...
بچّه ٔ آفتاب تابانی
نائب آفتاب تابان باش.
مسعودسعد.
به مجلس تو ز من نائب این قصیده ٔ تست
که هیچ حاجت ناید به نائب دیگر.
مسعودسعد.
نائب مصطفی بروز غدیر
کرده در شرع خود مر او را میر.
سنائی.
خاقانئی که نائب حسان مصطفاست
مدّاح بارگاه تو حیدر نکوتر است.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 259).
نائب گل چون توئی ساقی مل هم تو باش
جان چمانه بده بر چمن جان بچم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 259).
جاه را بردار کردم تا فلک گفت ای خطیب
نائب من باش اینک تیغ و اینک خنجرم.
خاقانی.
ارسطو که دستور درگاه بود
به یونان زمین نائب شاه بود.
نظامی.
والی جان همه کانها زر است
نایب دست همه مرغان پر است.
نظامی.
چونکه شد از پیش دیده روی یار
نایبی باید از اومان یادگار.
نی غلط گفتم که نایب یا منوب
گر دو پنداری قبیح آید نه خوب.
مولوی.
در درون سینه مهرش کاشتند
نایب عیسیش می پنداشتند.
مولوی.
|| پیشکار. (آنندراج). گماشته. وکیل. (ناظم الاطباء). آجودان. (یادداشت مؤلف). نماینده. مأمور:
زمین ز عدل تو بغداد دیگر است امروز
تو چون خلیفه ٔ بغداد نائب یزدان.
فرخی.
دست او هست ابر و دریادل
ابر شاگرد و نائبش دریاست.
فرخی.
فضل را بباید رفت و ولایت خراسان و ری... وی را داد تا به ری نشیند و نائبان فرستد به شهرها. (تاریخ بیهقی). چون کار قرار گیرد، قاضی قضاتی نسا و طوس تو داری نائبان تو آنجااند. (تاریخ بیهقی ص 208). نائبان وی شغل نشابور راست میدارند و این به قوه ٔ او میتوانند کرد. (تاریخ بیهقی ص 373).
همان پایت بود چون قاصد و دستت بود حاجب
به قصرت گوشها نائب ببامت دیده ها دربان.
ناصرخسرو.
چون به هندوستان شدم ساکن
بر ضیاع و عقار پیر پدر
بنده بونصر برگماشت مرا
به عمل همچو نائبان دگر.
مسعودسعد.
با همه کس بگفتم این قصه
که من از نائبان دیوانم.
مسعودسعد.
نایب پرده های اسراراست
پرده ٔ رازهای پنهان است.
ادیب صابر.
او نائب خداست به رزق من
یارب ز نائبات نگهدارش.
خاقانی.
ای به رصدگاه دهر صاحب قدر بقا
وی به قدمگاه عقل نائب حکم قدم.
خاقانی.
شه طغان عقل را نائب منم نعم الوکیل
نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی.
خاقانی.
نایب شه ز روی سرمستی
کرد با او به جور همدستی.
نظامی.
کان لعلم نایب افتاد و امین
هر امینی هست حکمش هم چنین.
مولوی.
و محتسب الممالک در ممالک محروسه همه جا نائب تعیین مینماید که از قرار تصدیق نائب مشارالیه، اصناف هر محل ماه بماه اجناس را بمردم بفروشند. (تذکرهالملوک ص 49). در بیان تفصیل شغل لشکرنویس دیوان اعلی که... در حین حرکت سپه سالاران و سرداران نایبی از جانب مشارالیه به اتفاق ایشان روانه ٔ...درگاه معلّی مینماید. (تذکره الملوک ص 41). || در نظام قدیم، منصبی دون پنجه باشی و بالاتر از دهباشی. || در نظام جدید، درجه ٔ افسر جزء و کلمه ٔ ستوان امروزه بجای آن انتخاب شده و بترتیب از نایب سوم، شروع و بنایب اول ختم می شود نایب سوم، ستوان سوم. نایب دوم، ستوان دوم. نایب اول، ستوان یکم:
لاله رخی چشم و چراغ سپاه
نایب اول به وجاهت چو ماه.
ایرج میرزا.
کاش شود با تو دو روزی ندیم
نایب هم قدّ تو عبدالرحیم.
ایرج میرزا.
|| نوبه ای. نوبتی. که بنوبت درآید. عاقب. رجوع به نائبه شود. || زنبور عسل. ج، نوب. (منتهی الارب). قیل لانها ترعی و تنوب الی مکانها. (اقرب الموارد) (از تاج العروس). || بسیار. فراوان. کثیر. خیر نائب، کثیر عوّاد. (منتهی الارب). خیر نائب، خیر و نیکوئی بسیار. (ناظم الاطباء).


شیراز

شیراز. (اِخ) نام شهری دلگشا در فارس که اکنون حاکم نشین این مملکت است و شراب آنجا در خوبی معروف همه ٔ عالم و موطن شیخ سعدی و خواجه حافظ و مقبره ٔ آنها در این شهر مزار عامه. (ناظم الاطباء). نام شیراز ظاهراً در الواح عیلامی مکشوف در تخت جمشید به صورتهای:
,ish-si-ra-Ti ,is-si-Shir ,ish-si-is-ra-Ti
ish-si-is-ra-Shi
آمده و تدسکو درمجله ٔ انجمن شرقی امریکایی حدسی زده است و نام این شهر را از دو کلمه ٔ شر (بمعنی خوب) + راز (همریشه ٔرز [مو]) گرفته ولی استاد بنونیست و استاد هنینگ این وجه اشتقاق را نپسندیده و آنرا رد کرده اند و گفته اند که «شر» به معنی خوب در لهجه های شرق ایران و همچنین در یک لغت پارتی (ضمن ترکیب) آمده و در لهجه های جنوبی و غربی سابقه ندارد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). شیراز در عرض شمالی َ38 و ْ29 و طول شرقی تا َ40و ْ52 بنا شده، فاصله ٔ آن از تهران 933 هزار گز و از بوشهر 280 هزار گز و ارتفاع آن از سطح دریا 1585 گز است و در جلگه بنا شده و کوههایی به آن مشرف است، مثلاً در شمال آن کوهها واقع شده که شیراز را از مرودشت که خرابه های استخر در آن واقع است جدا می کند و درجنوب آن کوههای مرتفعی است که ارتفاع گردنه های آنهابه 2500 گز می رسد. شهر شیراز در سابق بکلی دایره ٔ نامنظمی بود که اطراف آنرا حصار و برجهایی فراگرفته ومحیط حصاری قدری بیش از یک فرسخ و دارای شش دروازه بود و قسمت داخلی آن به یازده محله تقسیم می شد. در سال 430 هَ. ق. امیر ابوکالیجار شهر استخر را خراب کرد و جمعیت آنرا به شهر جدید شیراز سوق داد و بزودی این شهر رونق یافته آباد گردید ولی پس از زلزله های متعدد و هجوم طوایف مختلف آنرا مکرر خراب کرد. در 795هَ. ق. امیر تیمور آنرا مسخر نمود و در سال 1180 هَ. ق. کریمخان زند پایتخت خود قرار داده حصاری بر آن کشید و کوچه های آنرا سنگ فرش کرده بازار وکیل را ساخت. در 1813 و 1824 م. زلزله آنرا خراب کرد. آب شهر از نهری است موسوم به نهر رکنی که رکن الدوله ٔ دیلمی آنرا ساخته، بناهای قدیمی آن عبارتند از: مسجد جامع عتیق از بناهای عمرولیث، مسجد نو که اتابکان سلغری ساخته اند، بازار و مسجد جامع وکیل، آرامگاه سعدی در خارج شهر نزدیک باغ دلگشا و قبر حافظ در قبرستان نزدیک شهر. در شمال شهر خانقاهی موسوم به باباکوهی است که عزلتگاه عرفا بوده است. شیراز مرکز راههای عمده ٔ جنوب ایران است. از طرف شمال به اصفهان و از مشرق به یزد و کرمان و از جنوب غربی به بوشهر مربوط می شود. در شهر شیراز در زمان عضدالدوله کتابخانه ٔ بسیار مهمی بوده که مانند کتابخانه های فعلی کشورهای بزرگ جهان دارای قفسه های متعدد و هر یک از آنها شامل کتب راجع به یکی از شعب علوم بود. (از جغرافیای سیاسی کیهان صص 218- 222).
شیراز در کنار شوسه ٔ تهران - بوشهر واقع گردیده و فاصله ٔ آن با شهرهای مجاور عبارتست از: تا آباده 280 و کازرون 123 و بوشهر 295 و جهرم 200 و فسا 164 و فیروزآباد 116 هزار گز. مختصات جغرافیایی آن به قرار زیر است: طول 52 درجه و 23 دقیقه از گرینویچ و عرض 29 درجه و 36 دقیقه. ناحیه ٔ جنوب خاوری دارای کوچه ها و خیابانهای سبک قدیم و ناحیه ٔ شمال باختری شامل خیابانها و ساختمانهای جدید بوده و مهمترین قسمت شهر را تشکیل می دهد. از وسط شهرخیابان وسیع و زیبای کریمخان زند از نزدیک سرآسیاب مرکز شهرستان تا دروازه ٔ سعدی از خاور به باختر کشیده شده و ساختمانها و مغازه های زیبا در اطراف آن بنا گردیده است. از خیابانهای دیگر شهر خیابانهای فردوسی و لطفعلی خان زند و فرح و پهلوی و منوچهری و مشیری وشاهپور و حافظ و سعدی و داریوش و قاآنی و انوری و خیام و وصال و نادری را می توان نام برد. از بناهای قدیمی تاریخی آن شهر است: امامزاده شاه چراغ و سیدمیراحمد، موزه ٔ پارس، مسجد مشیر، ارگ، مدرسه ٔ خان، مسجد نو از اتابکان فارس، خرابه های آبش خاتون و قصر ابونصر در حوالی شهر و باغ دلگشا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
شیراز مرکز استان فارس است که در دشتی شبیه به طشت که 1600 گز از سطح دریا ارتفاع دارد واقعاست. نام «شیراز» در الواح عیلامی مکشوف در تخت جمشیدآمده است. در دوره ٔ خلفای نخستین اسلام این شهر معروف بود. در طی تاریخ ایران چند بار پایتخت گردید. در زمان اتابکان فارس مخصوصاً دوره ٔ سعدبن زنگی و پسرش ابوبکر شیراز اعتبار کلی داشت. آخرین بار در زمان زندیه - مخصوصاً حکومت کریمخان - شیراز به اوج اعتبار خود رسید. ابنیه ٔ مهم از آن دوره تاکنون به یادگار مانده که به بناهای وکیل معروف است. خود شهر کوچک است ولی باغهای اطراف آن از باصفاترین نواحی ایران بشمار می رود. مقبره ٔ خواجو در مدخل شهر جای دارد. از لحاظ اعتدال و سلامت هوا کم نظیر است. صنایع خاتم سازی و منبت کاری آن معروف است. کارخانه های ریسندگی و بافندگی و سیمان، و مجهزترین بیمارستانهای ایران بنام «بیمارستان نمازی » در این شهر است. جمعیت شهر 170569 تن می باشد. (فرهنگ فارسی معین).
گویند که بانی آن شهر محمدبن قاسم بن عقیل پسرعم حجاج بن یوسف است. یکی از محصولات مخصوص و عجیب شیراز سیب آن است که یک روی آن بغایت شیرین و روی دیگر آن سخت ترش است. (از معجم البلدان). شیراز از اقلیم سیم است و به روایتی شیرازبن طهمورث آنرا ساخته بود و خراب شد و به قولی در زمان سابق بر آن زمین شهر فارس نام بوده است و به فارس بن ماسوربن سام بن نوح منسوب است، اصح ّ آنکه به زمان اسلام محمدبن یوسف ثقفی برادر حجاج بن یوسف ساخت و تجدید عمارتش کرد و به روایتی محمدبن قاسم بن ابی عقیل تجدید کرد، تاریخ عمارتش سنه ٔ 470 هَ. ق. است. در عهد عضدالدوله ٔ دیلمی چنان معمور شد که در او جای لشکرش نماند... هرگز آن شهراز اولیاء خالی نبوده است و بدین سبب او را برج اولیا گفته اند. مساجد و خوانق و مدارس که شاهان و بزرگان در او ساخته اند از پانصد بقعه درگذرد و بدان موقوفات بیشمار، اما از آن کم به منصب استحقاق می رسد و اغلب در دست مستأکله است و در آنجا مزارات متبرکه فراوان است. (از نزهه القلوب ج 3 صص 114- 116 بنقل جغرافیای سیاسی کیهان ذیل صص 218- 220). شیراز در زمان معموری دوازده دروازه و نوزده محله داشته است، ولی نُوّاب کریمخان زند آنرا در شش دروازه و یازده محله قسمت نمودند بدین ترتیب: اول دروازه ٔ باغ شاه. دوم دروازه ٔ اصفهان. سوم دروازه ٔ سعدی. چهارم دروازه ٔ قصابخانه. پنجم دروازه ٔ شاه داعی. ششم دروازه ٔ کازرون. و از یازده محله پنج محله ٔ آنرا حیدری خانه گویند، مانند: محله ٔ اسحاق بیگ و بازار مرغ و بالاکفت و درب شاهزاده و میدان شاه، و پنج محله ٔ آنرا نعمتی خانه گویند، مانند محله ٔ درب مسجد و سرباغ و سردزک و سنگ سیاه و لب آب، و محله ٔ یهودان از این هر دو عنوان خارج است. (از فارسنامه ٔ ناصری ج 2 صص 19- 22). تاریخ نویسان گفته اند که آنرا محمد برادر یا پسرعم حجاج در سال 64 هَ. ق. بنیان نهاد و نخستین کسی که باروی شیراز را ساخت و آنرا مستحکم کرد صمصام الدوله پسر عضدالدوله یا سلطان الدوله پسرزاده ٔ عضدالدوله بود. در نیمه ٔ قرن هشتم هجری که آن بارو خراب شد محمودشاه انجو رقیب سلطان آل مظفر آنرا مرمت کرد و برجهای آجری بر آن افزود. شیراز زمانی که حمداﷲ مستوفی آنرا دیده است هفده محله و نه دروازه داشت و این دروازه ها عبارت بودند از: دارک (یا داراک موسی)، بیضاء، کازرون، سلم، قباد (یا فنا= قنا)، دروازه ٔ نو، دولت سعادت. (از سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ترجمه ٔ عرفان صص 268- 270):
ورا بود شیراز با اصفهان
که داننده خوانَدْش مرز مهان.
فردوسی.
خواجه ٔ بزرگ بد بود با این احمد... و با قاضی شیراز هم بد بود از آنچه باری چند امیر محمود گفته بود که قاضی راوزارت شاید، احمد حسن به وقت گسیل کردن احمد ینالتگین سالار هندوستان در وی دمیده بود که از قاضی شیراز نباید اندیشید... ینالتگین سخت قوی دل شد که خواجه به وی نامه فرموده بود که قاضی شیراز چنین و چنین نبشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب صص 407- 408).
کاروان شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ٔ ماباز آید.
سعدی.
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگه دار از زوالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش.
حافظ.
رجوع به فهرست ج 1 و 2 ایرانشهر و فارسنامه ٔ ابن بلخی صص 132- 134 و فهرست آن و نیز فهرست تاریخ جهانگشا و نزههالقلوب ج 3 و تاریخ سیستان و از سعدی تا جامی و سبک شناسی و تاریخ گزیده و تاریخ عصر حافظ و حبیب السیر و تاریخ مغول و مجمل التواریخ و القصص شود.
شهرستان شیراز: شهرستانی است در فارس و آن ازشمال به شهرستان آباده، از جنوب به شهرستان فیروزآباد، از مشرق به شهرستان فسا و از مغرب به شهرستان کازرون و قسمتی از شهرستان بهبهان محدود است. هوای آن بطور کلی معتدل و درجه ٔ حرارت نسبت به پستی و بلندی زمین متغیر است. آب زراعتی و مشروب شهرستان از رودهاو چشمه سارها و قنوات و احیاناً چاهها تأمین می گردد (آب مشروب شهر امروزه از لوله کشی است). رودهای آن عبارتند از: رود کر، رود سیوند، رود قره آغاج، رود شش پیر، رود قره باغ. این شهرستان از چهار بخش مرکزی، اردکان، زرقان و سروستان تشکیل شده. مجموع روستاها و قصبات آن 721 و جمعیت آن بالغ بر 340000 تن می باشد. محصولات عمده ٔ شهرستان غلات، برنج، حبوب، چغندرقند، تنباکو، پنبه، صیفی و انواع سبزی و میوه است. (از فرهنگ فارسی معین). شهرستان شیراز امروز از شهرستانهای مهم و آباد کشور است و در آن بیمارستانی بسیار مجهز و دانشگاهی وسیع برپاست. وسعت شهرستان شیراز از مهارلو تا خلر 1022 گز است و از زرقان تا شاه برجان 42 هزار گز است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 219).
ارتفاعات شهرستان شیراز: بطور کلی شهرستان شیراز صرف نظر از جلگه های شیراز و مرودشت و کربال یک منطقه ٔ کوهستانی و امتداد ارتفاعات از شمال باختر به جنوب خاور است، از شمال به جنوب رشته های مهم زیر دیده می شود:
1- ارتفاعات برم فیروز، که از دهستان کمهر و کاکان تا شمال ارسنجان و تنگ شکن ادامه دارد و بلندترین قله ٔ آن در شمال رامجرد به نام کوه دینا 4000 گز و کوه امامزاده 3125 گز می باشد.
2- ارتفاعات بمو، که جلگه ٔ شیراز را از جلگه ٔ مرودشت جدا می کند و از شمال شهر شیراز تا جنوب دریاچه ٔ بختگان امتداد دارد و بلندترین نقطه ٔ آن کوه بمو و باباکوهی در شمال شیراز به ارتفاع 2656 و 2168 گز است.
3- ارتفاعات مهارلو، که از جنوب دریاچه ٔ مهارلو (جنوب خاوری شهر شیراز) تا کوه گر ادامه دارد و بلندترین نقطه ٔ آن 2727 گز است.
4- کوه سبزپوشان یا سیاخ، که از جنوب شهر شیراز تا کوههای سفید آن ادامه می یابد و از معروف ترین قلل آن کوه دراک یا برفی در جنوب باختری شیراز است که مستور از برف می باشد.
5- ارتفاعات کوهمره سرخی، که شعبه ٔ کوههای ناحیه ٔ دشت ارژن و بن رود است و از باختر و جنوب باختری شیراز تا کوه سفیدار کشیده شده است و از بلندترین قلل آن کوه دالو وموسقان می باشد که بترتیب 3060 و 3180 گز ارتفاع دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بخش شیراز: بخش مرکزی شهرستان شیراز و دهستان حومه، که از شمال به بخش زرقان، از مغرب به بخش کوهمره نودان (شهرستان کازرون)، از جنوب به بخش مرکزی فیروزآباد، و از مشرق به بخش سروستان محدود است. هوای بخش معتدل و در نواحی کوهستانی غربی نسبهً سرد است. آب مشروب و زراعتی از رودخانه ٔ قره آغاج و قره باغ و چشمه سارها و قنوات تأمین می شود. محصولات عمده عبارتند از: غلات، چغندرقند، میوه، برنج، حبوب. شغل اهالی زراعت و باغبانی و کسب، صنایع دستی، قالی و گلیم و پارچه بافی است. این بخش از پنج دهستان تشکیل شده و مجموع دهها و قصبات آن 162 و جمعیت آن به استثنای شهر شیراز 50000 تن است. (از فرهنگ فارسی معین).

معادل ابجد

نُوّاب

59

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری