معنی نازوعشوه
حل جدول
کرشمه، ادا، غمز، خنج
مترادف و متضاد زبان فارسی
فوتوفن، شگرد، قلق، لم، نازوعشوه، پیچوخم، خمیدگی
فرهنگ عمید
اشاره کردن با چشم و ابرو، چشمک زدن، نازوعشوه،
سخنچینی کردن، فاش کردن راز کسی، نمامی، سخنچینی،
* غمز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سخنچینی کردن، راز کسی را فاش کردن،
خنج
شادی، طرب: ای مایهٴ طربم و آرام روز و شبم / من خنج تو طلبم تو رنج من طلبی (عنصری: ۳۵۴)،
نفع، فایده، سود، بهره: گرت من ستایش نگویم مرنج / که بهره ندارم ز گنج تو خنج (ازرقی: مجمعالفرس: خنج)،
نازوعشوه، غنج،
معادل ابجد
445