معنی مصلحتاندیشی
حل جدول
رایزنی
مترادف و متضاد زبان فارسی
خیراندیشی، خیرخواهی، صلاحاندیشی، مصلحتبینی، مصلحتجویی، مصلحتگرایی، چارهجویی،
(متضاد) مصلحتگرایی، مفسدهجویی
صلاحدید
مصلحت، مصلحتاندیشی، مصلحتبینی، مصلحتدید
خیرخواهی
خیراندیشی، مصلحتاندیشی، نیکخواهی،
(متضاد) بدخواهی
مصلحتجویی
استصلاح، خیراندیشی، خیرخواهی، مصلحتاندیشی،
(متضاد) مفسدهجویی
مفسدهجویی
آشوبطلبی، غوغاطلبی، تبهکاری، فتنهانگیزی، فتنهگری، فساد، هیاهوطلبی،
(متضاد) مصلحتاندیشی
فرهنگ عمید
خیر و صلاح خود یا دیگری را در نظر گرفتن: چون مصلحتاندیشی دور است ز درویشی / هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی (حافظ: ۹۳۰)،
معادل ابجد
943