معنی مستنطق
لغت نامه دهخدا
مستنطق. [م ُ ت َ طَ](ع ص) آنکه از او پرسند.(یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به استنطاق شود.
مستنطق. [م ُ ت َ طِ](ع ص) بازپرس. استنطاق کننده. || گویا گرداننده.(آنندراج). خداوند تبارک و تعالی که گویا می گرداند.(ناظم الاطباء). || آنکه سخن گفتن می خواهد از دیگری.(از اقرب الموارد). || با هم مکالمه کننده.(ناظم الاطباء). رجوع به استنطاق شود.
فرهنگ معین
(مُ تَ طِ) [ع.] (اِفا.) بازپرس، بازجو.
فرهنگ عمید
استنطاقکننده، بازپرس،
حل جدول
بازپرس
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازپرس، بازجو،
(متضاد) متهم
فرهنگ فارسی هوشیار
گویا گرداننده، پرسنده پرسشور باز پرس (اسم) آنکه ازاشخاص استنطاق کندبازرس جمع: مستنطقین
فرهنگ فارسی آزاد
مُستَنطِق، کسی که دیگری را به سخن بیاورد، کسی که از دیگری سخن و تکلم بخواهد، استنطاق کننده، بازپرس،
واژه پیشنهادی
بازجو
بازپرس
کارگردان سریال مستنطق
عباس جوانمرد، شاپور قریب
سریالی تلویزیونی با بازی جمشید لایق
مستنطق
سریالی تلویزیونی با بازی عنایت بخشی
مستنطق
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
659