معنی مسئول
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پاسخده، پاسخ گو، سرپرست
کلمات بیگانه به فارسی
سرپرست
فارسی به انگلیسی
Accountable, Attendant, Amenable, Custodian, Responsible
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ معین
(مَ) [ع. مسؤول] (اِمف.) خواسته شده، پرسیده شده.
فرهنگ عمید
سرپرست، رئیس،
کسی که نسبت به چیزی وظیفه یا تعهد دارد،
آنکه مورد پرسش یا بازخواست قرار میگیرد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
مکلف، موظف، وظیفهمند، سرپرست، مامور، متصدی، مدیر، وظیفهشناس
لغت نامه دهخدا
مدیر مسئول. [م ُ م َ / م ُ رِ م َ] (اِ مرکب) در مطبوعات، مقام بالاتر از مدیر داخلی. آنکه مسئولیت صحت و سقم مطالب مندرج در مجله یا روزنامه را به عهده دارد.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) چیزی خواهش شده: واطلاب سوال و اسعاف مسئول ایشان واجب دانست، کسی که فریضه ای برذمه دارد که اگر بر آن عمل نکنداز او باز خواست شود جمع: مسوولین (مسئولین) مسئوولات (مسئولات) . توضیح در عربی مسوول نویسند و بتقلید آن در فارسی گروهی همین صورت را بکار برند ولی غالبا مسئول نوشته شود.
غیر مسئول
اخور تاک ناخور تاک
مدیر مسئول
مقام بالاتر از مدیر داخلی
معادل ابجد
136