معنی مرتجع
لغت نامه دهخدا
مرتجع. [م ُ ت َ ج ِ](ع ص) بازگردنده. بازگشت کننده.(فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از ارتجاع. رجوع به ارتجاع در تمام معانی آن شود. || آن که طرفدار آداب و سنن قدیمی است، مقابل متجدد.(فرهنگ فارسی معین). نامی است که در نیم قرن اخیر طرفداران انقلاب و تحولات شدید و سریع اجتماعی به محافظه کاران مخالف خویش داده اند، یعنی کسی که مایل به رجوع و بازگشت به قرون وسطی و طرفدار نظامات اجتماعی آن دوران است. مقابل متجدد و روشنفکر.
فارسی به انگلیسی
Reactionary, Tory
فارسی به ترکی
gerici
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
صفت کهنهپرست، محافظهکار، نوستیز، واپسگرا،
(متضاد) پیشرو، نوگرا
کلمات بیگانه به فارسی
واپسگرا
فرهنگ معین
بازگشت کننده، کهنه پسند. [خوانش: (مُ تَ جِ) [ع.] (اِفا.)]
فرهنگ عمید
[مقابلِ متجدّد] کهنهپسند،
[قدیمی] بازگشتکننده،
فرهنگ واژههای فارسی سره
واپسگرا
فارسی به عربی
الرجعی
فرهنگ فارسی هوشیار
بازگردنده، بازگشت کننده
فرهنگ فارسی آزاد
مُرتَجع، بازگشت کننده، به عقب رونده (مخالف با تَجَدُّد)، به معانی اِرتِجاع توجه شود،
واژه پیشنهادی
کش
معادل ابجد
713