معنی متعاقب
لغت نامه دهخدا
متعاقب. [م ُ ت َ ق ِ] (ع ص) از پی همدیگر دونده و از پس دونده. (غیاث) (آنندراج). در پی و متوالی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || پی در پی. || از همه عقب تر و آخرتر. (ناظم الاطباء).
- متعاقب هم، ازپس هم. (ناظم الاطباء).
متعاقب. [م ُ ت َ ق َ] (ع ص) از پی آمده. (فرهنگ فارسی معین). || (ق) عقب. دنباله. (فرهنگ فارسی ایضاً): متعاقب شیخ علی خان زند، سردار که مقدمه الجیش بود در یک فرسخی تیپ ها آراسته مقابل لشکر شاهزاده قرار گرفته. (مجمل التواریخ گلستانه، از فرهنگ فارسی ایضاً).
فارسی به انگلیسی
Consequent, Eventual, Pursuant, Subsequent, Successive, Upon
فرهنگ عمید
پیدرپی،
* متعاقبِ: پس از، در پیِ،
حل جدول
فارسی به عربی
لاحق
فرهنگ فارسی هوشیار
از پی آمده، عقب، دنباله
فرهنگ معین
(مُ تَ قِ) [ع.] (اِفا.) از پی هم آینده.
فرهنگ واژههای فارسی سره
به دنبال، در پی
مترادف و متضاد زبان فارسی
دنبال، دنباله، عقب، درپی، درتعقیب، پیرو، پشتسرهم، پیدرپی، متوالی، بهدنبالهم
کلمات بیگانه به فارسی
به دنبال، درپی
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَعاقِب، از پی آینده، یکی بعد از دیگری آینده، یکی عقب دیگری سوار شونده، در امری تعاون کننده،
واژه پیشنهادی
انگلیسی به فارسی
متعاقب
معادل ابجد
613