معنی مبتذل

فارسی به انگلیسی

مبتذل‌

Banal, Bathetic, Bromide, Cheap, Commonplace, Corny, Musty, Pedestrian, Platitudinous, Stale, Stereotypical, Stock, Stodgy, Tatty, Tawdry, Threadbare, Trite, Well-Worn

فارسی به ترکی

مبتذل‬

harcıâlem

تعبیر خواب

مبتذل

شما آدم مبتذلی هستید: دیگران شما را مسخره می کنند.
دیگران عامیانه و مبتذل هستند: برخوردهائی نه زیاد دوستانه با اشخاص دارید.
دیگران مبتذلانه صحبت می کنند: نقشه هایتان با اطمینان عملی خواهند شد.
دوستان شما عامیانه و مبتذل هستند: در آینده شانس خواهید داشت. - کتاب سرزمین رویاها

لغت نامه دهخدا

مبتذل

مبتذل. [م ُ ت َذِ] (ع ص) بذله پوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بذله پوش. باد روزه پوش. کهنه پوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کسی که عمل نفس خود کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به متبذّل شود.

مبتذل. [م ُ ت َ ذَ] (ع ص) نعت مفعولی از ابتذال. که همه گفته اند. که بسیار گفته اند. که بسیار شنوده اند. شعری یا مضمونی یا کلامی مبتذل، آنکه بسیار گفته شده باشد آنکه بسیار شنیده شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر روز استعمال شده و مستعمل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). آنچه که در دسترس همه است. پیش پا افتاده و مستعمل.
- تشبیه مبتذل، تشبیهی است متداول که چون گفته شود بی آنکه مشبه دارای چندین صفت باشد همه کس یک صفت را از آن درک کنند. چنانکه وقتی گویند مثل برف مراد سردی آن نیست و همه دانند که مراد سپیدی آنست. یا در صفت جامه ٔ نیک شسته گویند مثل یاس، مراد عطر آن نیست بلکه سپیدی مقصود است. یا مثل برق که سرعت از آن فهمند نه نور و روشنائی، یا سوزندگی.و به عبارتی دیگر تشبیهی است سایر چون مثلی: مثل ابر بهار، سخت گریان. مثل الماس، برنده. مثل سرو، با قدی بلند و موزون. مثل بید، سخت لرزان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- سیف صدق المبتذل، شمشیر بران قاطع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الوارد).
- فلان صدق المبتذل، یعنی سخت است در آنچه نفس او بذل میکند. (از ذیل اقرب الموارد).
- کلام و مثل مبتذل، که فراوان استعمال شود. (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

مبتذل

(اِمف.) در دسترس همگان، فرومایه، پیش پا افتاده، بی ارزش. [خوانش: (مُ تَ ذَ) [ع.]]

حل جدول

مبتذل

پست، بی ارزش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مبتذل

پیش پا افتاده

فارسی به آلمانی

مبتذل

Banal, Alltäglich, Belanglos

فرهنگ عمید

مبتذل

چیزی که همه‌کس آن را دیده یا شنیده باشد، تکراری، فاقد جذابیت،
خوار و ناپسند،
[قدیمی] پیش‌پاافتاده، بی‌ارج،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مبتذل

بی‌ارزش، پست، پیش پاافتاده، سخیف، ناپسند، هجو، عوام‌پسند، بازاری، خوار، پست، فرومایه


مبتذل کردن

به‌ابتذال کشاندن، بی‌ارزش کردن، بی‌محتوا کردن، عامه‌پسند کردن، عوام‌پسند کردن

فارسی به عربی

مبتذل

امر اعتیادی، عادی، فاسد، فظ، ماشی، ممل


کلمه مبتذل

عباره مبتذله


مبتذل کردن

فاسد

فرهنگ فارسی هوشیار

مبتذل

آنچه بسیار شنوده اند، پیش پا افتاده و مستعمل، خوار و ناپسند

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

مبتذل

1172

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری