معنی مایه‌کوبی

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مایه‌کوبی

تلقیح، واکسیناسیون


آبله‌کوبی

تلقیح، مایه‌کوبی، واکسیناسیون


واکسیناسیون

آبله‌کوبی، تزریق، تلقیح، زرق، مایه‌کوبی

فرهنگ عمید

تلقیح

(پزشکی) داخل کردن ویروس یا میکروب ضعیف‌شدۀ یک مرض واگیردار به بدن از طریق خراش دادن پوست برای تولید بیماری خفیف به‌منظور ایجاد ایمنی در برابر همان مرض، مانند داخل ‌کردن مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از مبتلا شدن به آن، مایه‌کوبی،
مایۀ درخت خرمای نر به درخت خرمای ماده داخل کردن برای بارور شدن آن،
* تلقیح مصنوعی: (پزشکی) داخل‌ کردن منی در مهبل به‌وسیله‌ای غیر از مقاربت، برای باردار کردن،

معادل ابجد

مایه‌کوبی

94

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری