معنی لفاظ
لغت نامه دهخدا
لفاظ. [ل َ ف ف] (ع ص) زبان باز.
لفاظ. [ل ِ] (ع اِ) تره. (منتهی الارب).
لفاظ. [ل ِ] (اِخ) آبی است مر بنی ایاد را. (از معجم البلدان).
زبان باز
زبان باز. [زَ بام ْ] (نف مرکب) کسی که با زبان چرب و نرم خود مقصود خود را حاصل میکند یا مردم را فریب میدهد. (فرهنگ نظام). چاپلوس. متملق.چرب سخن. چاخان. لفاظ. خالب. (منتهی الارب). رجوع به زبان بازی و زبان بازی کردن و زبان آوری و خلابت شود.
فارسی به انگلیسی
Verbose
فرهنگ معین
(لَ فّ) [ع.] (ص.) زبان باز، پُرحرف.
فرهنگ فارسی هوشیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
سوفسطایی، مغلطهگو،
(متضاد) منطقی، لفاظ، لفظپرداز
معادل ابجد
1011